جملاتی از کاربرد کلمه پرده پوشی
کر پرده پوشی تو علی الوجه داندی آیینه پیش چشم نکردی حکایتی
نیست غیر از دست خالی پرده پوشی سرو را خار چندین جامه رنگین ز گل پوشیده است
شود از پرده پوشی درد و داغ عشق رسواتر زشمع زیر دامن از گریبان دود می خیزد
پرده پوشیدن به عیب خویش پیش اهل دل زشتی رخسار از آیینه پنهان کردن است
چشم و دل زآینه و آب مرا پاکتر است پرده پوشی مکن از ما دو سه عریانی چند
ایمن ز پرده پوشی شهرت نمی شوم کی راز داریم ز نگفتن شود درست
آنچنان کز برگ ،بوی گل سبک پرواز شد رازمارا پرده پوشی کرد رسوابیشتر
پرده پوشی می کند بی پرده راز عشق را می کشد این شمع قد در زیر دامان بیشتر
کرد اگر سیمین بران را پرده پوشی پیرهن از لطافت پیکر آن سیمبر پوشیده ماند
نخستین روزت ار با من نبودی فتنه اندر سر چو رخ در پرده پوشیدی دگر پیدا نمیکردی