پرده بازی

فلک چون کار سازی‌ها نماید نخست از پرده بازی‌ها نماید

پرده بازی چنان عجایب کرد که یکی در یکی هزار نهاد

تو قدر خود نمیدانی که رازی در اینجا که تو عشق پرده بازی

همی با تو در پرده بازی کند ز بیرون ترا بی‌نیازی کند

گر به شاهی سرفرازی می‌کنی طفل راه پرده بازی می‌کنی

فلک چون کار سازی ها نماید نخست از پرده بازی ها نماید

پرده بازییی که می‌آرد برون هر دم زمانه حقّه ی دیگر پر از اعجوبه ی آخِر زمانی

هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور

راه خود بر من کنون آسان بکن پرده بازی بیش از این چندین مکن

برافکن پرده تا کی پرده بازی بخود عاشق شدی در پرده بازی