معنی کلمه پرداختن در لغت نامه دهخدا
- پرداختن خانه ای یا خنوری ؛خالی و تهی کردن آن : چون سلیمان را بشستند و کفن کردند عمر بر وی نماز کرد چون بگور کردندش اسبان و ستوران خلافت بنزدیک او آوردند و گفتند هرکدام که خواهی برنشین گفت ستور خویش را خواهم و برنشست مردمان گفتند بدارالخلافه شو گفت امروز آنجا عیال سلیمان است و مرا خانه خویش کفایت است تا ایشان آنرا پردازند و او بخانه خویش آمد و همی بود تا آن سرای بپرداختند. ( تاریخ طبری ترجمه بلعمی ).
اگر پادشا چاره ای سازدی
کز آن غم دل ما بپردازدی.فردوسی.سپه کرده و جنگ را ساخته
دل ازمهر جمشید پرداخته.فردوسی ( شاهنامه چ دبیر سیاقی ج 1 ص 31 ).دل از داوری ها بپرداختند
به آئین یکی جشن نو ساختند.فردوسی.همه هرچه دید اندر او چارپای
بیفکند وزیشان بپرداخت جای.فردوسی.یکی بانگ بشنید کای شهریار
بسر بردی اندر جهان روزگار
بسی تخت شاهان بپرداختی
سرت را بگردون برافراختی.فردوسی.بپرداخت ایران و شد سوی چین
جهان شد پر از داد و پرآفرین.فردوسی.چو جائی ز دشمن بپرداختی
دگر بدکنش سر برافراختی.فردوسی.چو تو پشت دشمن ببینی بچیز
میاز و مپرداز هم جای نیز.فردوسی.توانی مگر چاره ای ساختن
از او کشور هند پرداختن.فردوسی.سپاه از پس او همی تاختند
بیابان ز گوران بپرداختند.فردوسی.سراپرده و خیمه ها ساختند
ز نخجیر دشتی بپرداختند.فردوسی.بگردان ز جانش نهیب بدان
بپرداز گیتی ز نابخردان.فردوسی.سر بابت از مغز پرداختند
مر آن اژدها را خورش ساختند.فردوسی.همان بدره و برده و چارپای
براندیشم آرم شمارش بجای
ببخشم که من راه را ساختم
وزین تیرگی دل بپرداختم.فردوسی.برآهیخت شمشیر کین پیلتن
ز دیوان بپرداخت آن انجمن.