پرتوافکن

معنی کلمه پرتوافکن در لغت نامه دهخدا

پرتوافکن. [ پ َ ت َ / تُو اَ ک َ ] ( نف مرکب ) نورافکن.

معنی کلمه پرتوافکن در فرهنگ عمید

نورافکن، روشنایی دهنده.

معنی کلمه پرتوافکن در فرهنگ فارسی

نوافکن، روشنایی دهنده
( اسم ) نور افکن

جملاتی از کاربرد کلمه پرتوافکن

ازآن روزی که حسنت از تجلی پرتوافکن شد به طور قرب موسی زان سبب از نی کلام آمد
اگر رایش نگردد پرتوافکن نباشد خانه آئینه روشن
ای شهنشاه جوانبخت ای که قلب پاک تو پرتوافکن بر وطن چون آفتاب خاور است
سید موسی صدر، مفسر شیعه، سورهٔ ناس را پرتوافکن بر حقیقت جن دانسته و اجنه را به دو دستهٔ مؤمن و مشرک تقسیم کرده‌است.
به هر محفل که شمع عارض او پرتوافکن شد چو من پروانه بر گرد سرش بسیار می‌گردد
با آنکه می شود ز ره پرتوافکنی نظم تو دستمایه تسخیر آفتاب
به محفل تا صفای ساعد او پرتوافکن شد زخجلت شمع می خاید، سرانگشت حنایی را
این نوع اسکنر از نوعی پرتوافکنی یا تابش نور استفاده می‌کند و از طریق بازتاب این نوع پرتوها به شناسایی شی مورد نظر و محیط اطراف آن می‌پردازد. اولترا سونیک و اشعه ایکس، نمونه‌ای از این نوع اسکنرها می‌باشد.
بود اما چو مهرش پرتوافکن بغمازان شود این راز روشن
چو گشته برق تیغش پرتوافکن جهان را کرده چون خورشید روشن
ندیدم زان شب فرخنده صبحی پرتوافکن‌تر اگرچه کلبه را بی‌شمع و بی‌مهتاب می‌دیدم
پرتوافکن شد به بزم تیره‌روزی مهوشی محفل‌افروزی شمع محفلم آمد به یاد