معنی کلمه پرت و پلا در لغت نامه دهخدا
- پرت و پلا شدن ؛ متفرق شدن. پراکنده شدن.
- پرت و پلا کردن ؛ متفرق کردن. پراکنده کردن. تارومار کردن. پراکندن. پراکنیدن.
- پرت وپلا گفتن ؛ هذیان گفتن. نامربوط گفتن. پرت گفتن. بی رویه گفتن. وِل گفتن. پراکنده گفتن.