معنی کلمه پربها در لغت نامه دهخدا
پشیمان تر آنکس که خود برنداشت
از آن گوهر پربها سر بگاشت.فردوسی ( شاهنامه ج 4 ص 1660 ).نداد آن سر پربها رایگان
همی تاخت تا آذرآبادگان.فردوسی.یکی پربها تیز طنبور خواست
همی رزم پیش آمدش سور خواست.فردوسی.دبیرش بیاورد عهد کیان
نبشته بر آن پربها پرنیان.فردوسی.همیشه تا که بوددر جهان عزیز درم
چنانکه هست گرامی و پربها دینار.فرخی.بدین بی کران گوهر پربها
هم از چنگ مرگش نیامد رها.اسدی.قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مرد از سخن و علم پربهاست.ناصرخسرو.گر همی جوئید دُرّ پربها
ادخلوا الأبیات من ابوابها.مولوی.