جملاتی از کاربرد کلمه پربلا
این زمین پربلا را نام دشت کربلاست ای دل بیدرد آه آسمان سوزت کجاست
دو شیر و دو گرگست و یک اژدها که گیتی از ایشان شود پربلا
چنین گفت کامشب شبی پربلاست اگر نام گیریم ز ایدر سزاست
از تو جهان پربلا همچو بهشت شد مرا تا چه شود ز لطف تو صورت آن جهان من
قاسم چو ساز معرکه پربلا گرفت آن کس که داشت فکر عروسی، عزا گرفت
نخواهد در سر و کار بلای عشق و مستی شد وجود پربلای من که در یک جا نمیگنجد
وانگه پس از سه روز، در آن دشت پربلا بستند بار سوی مدینه، ز کربلا
نماند اندر آن وادی پربلا ز پیر و جوان زنده یک تن به جا