پراگندن

معنی کلمه پراگندن در لغت نامه دهخدا

پراگندن. [ پ َ گ َ دَ ] ( مص ) رجوع به پراکندن شود.

معنی کلمه پراگندن در فرهنگ معین

(پَ گَ دَ ) [ په . ] (مص م . ) ۱ - پاشیدن ، پریشان کردن . ۲ - پخش کردن . ۳ - مشهور کردن . ۴ - به هر سوی فرستادن .

معنی کلمه پراگندن در فرهنگ عمید

= پراکندن

معنی کلمه پراگندن در فرهنگ فارسی

خواهد پراگند بپراگنپراگنندهپراگنده ) ۱-( مصدر ) پاشیدن پاچیدن پریشان کردن متفرق کردن تفرقه انداختن بشولیدن پخش کردن پرت و پلا کردن تار و مار کردن نشر شت . ۲- گستردن . ۳- مشهور کردن شایع کردن . ۴- بهر سوی فرستادن. ۵- ( مصدر ) پراکنده شدن متفرق شدن نثر مقابل فراهم آمدن گرد آمدن . ۶- رفع شدن مرتفع گشتن . ۷- متلاشی شدن . یا پراگندن از گفتار . تخلف از آن یا پراگندن تخم . افشاندن آن . یا پراگندن خبر. منتشر کردن آن . یا پراگندن مال . از بین بردن و خرج کردن آن تبذیر .

معنی کلمه پراگندن در ویکی واژه

پاشیدن، پریشان کردن.
پخش کردن.
مشهور کردن.
به هر سوی فرستادن.

جملاتی از کاربرد کلمه پراگندن

خواجه گفت: خداوند سخت نیکو اندیشیده است و اختیار کرده، امّا قومی مستظهر باید که رود بمردم و آلت و عدّت. امیر گفت: «چنین باید، آنچه فرمودنی باشد، فرموده آید.» و قوم باز پراگندند.
نبینی تو زو جز همه درد و رنج پراگندن دوده و نام و گنج
همان مرز تا بود با رنج بود ز بهر پراگندن گنج بود
برقع عزلت بیفگندند این را بر جبین گیسوی خوبی پراگندند آن را بر عذار
امیر گفت: «صواب چنین باشد.» هر سه تن خالی بنشستند و همچنان کردند و سخت دیر سخن رفت و آنچه گفتنی و نهادنی‌ بود بنهادند و بگفتند و بپراگندند.
دریغ آن پراگندن گنج من فرستادن مردم و رنج من
بخواهید چیزی که باید ز من که آمد پراگندن انجمن
چنین گفت پس دخت پوران که من نخواهم پراگندن انجمن
ز پوشیدنی هم ز گستردنی ز افگندنی و پراگندنی
که آن را به پایان جز از رنج نیست به از بر پراگندن گنج نیست