پراگندن
معنی کلمه پراگندن در فرهنگ معین
معنی کلمه پراگندن در فرهنگ عمید
معنی کلمه پراگندن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه پراگندن در ویکی واژه
پخش کردن.
مشهور کردن.
به هر سوی فرستادن.
جملاتی از کاربرد کلمه پراگندن
خواجه گفت: خداوند سخت نیکو اندیشیده است و اختیار کرده، امّا قومی مستظهر باید که رود بمردم و آلت و عدّت. امیر گفت: «چنین باید، آنچه فرمودنی باشد، فرموده آید.» و قوم باز پراگندند.
نبینی تو زو جز همه درد و رنج پراگندن دوده و نام و گنج
همان مرز تا بود با رنج بود ز بهر پراگندن گنج بود
برقع عزلت بیفگندند این را بر جبین گیسوی خوبی پراگندند آن را بر عذار
امیر گفت: «صواب چنین باشد.» هر سه تن خالی بنشستند و همچنان کردند و سخت دیر سخن رفت و آنچه گفتنی و نهادنی بود بنهادند و بگفتند و بپراگندند.
دریغ آن پراگندن گنج من فرستادن مردم و رنج من
بخواهید چیزی که باید ز من که آمد پراگندن انجمن
چنین گفت پس دخت پوران که من نخواهم پراگندن انجمن
ز پوشیدنی هم ز گستردنی ز افگندنی و پراگندنی
که آن را به پایان جز از رنج نیست به از بر پراگندن گنج نیست