پرآور

معنی کلمه پرآور در لغت نامه دهخدا

( پرآور ) پرآور. [ پ َ وَ ] ( نف مرکب ) دارای پر. تیزپر. و تیزرو و پرنده. ( برهان ) :
گهی با چراگر چراگر شدی
گهی با پرنده پرآور شدی.خواجو ( همای و همایون ).

معنی کلمه پرآور در فرهنگ معین

( پرآور ) (پِ وَ ) (ص فا. ) ۱ - تیزپر، تیزرو. ۲ - پرنده .

معنی کلمه پرآور در فرهنگ عمید

۱. پرنده.
۲. دارای پر.
۳. تیزپَر، تیزرو: گهی با چراگر چراگر شدی / گهی با پراور پراور شدی (خواجو: مجمع الفرس: پراور ).

معنی کلمه پرآور در فرهنگ فارسی

( پر آور ) ( اسم ) ۱- تیزپر تیزرو. ۲- پرنده .

معنی کلمه پرآور در ویکی واژه

تیزپر، تیزرو.
پرنده.

جملاتی از کاربرد کلمه پرآور

روزی سلیمان صلواة الله علیه بر تخت«وسخرّنا له الریح»نشسته بود. مرغان در هوا پر در پرآورده بودند و قبّه کرده تا آفتاب بر سلیمان نتابد. هم تخت پراّن هم قبّه بر هوا پران«غدوِّها شهرٌ و رواحها شهر» ناگاه اندیشه ای که لایق شکر آن نعمت نبود، در خاطر سلیمان بگذشت. در حال تاج بر سرش کژ گشت. هرچند که راست می کرد باز کژ می شد. گفت: ای تاج راست شو. تاج به سخن آمد، گفت: ای سلیمان! تو راست شو. سلیمان در حال درسجود افتاد که:« ربنّا ظلمنا» در حال تاج کژ شده بی آنکه او راست کند، بر سر راست ایستاد سلیمان به امتحان تاج را کژ می کرد راست میشد. عزیز من! تاج تو، ذوق توست و وجد و گرمی توست. چون ذوق از تو رفت، افسرده شدی تاج تو کژ شد.
تدبیر به خون تیز کند تیغ قضا را این ابر بلا را به سر من سپرآورد
هر گه همای همّت او بال گسترد آفاق را تمام به زیر پرآورد
از روی درد بلبل اگر ناله سر کند گل را نفس گسسته به زیر پرآورد
ما رخت عشق خود زبر آسمان بریم گرمان همای وصل تو زیر پرآورد