( پرآواز ) پرآواز. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) پربانگ. پرغلغله. پرهیاهو. و اغلب با شدن و گشتن و کردن ترکیب شود : در کلبه نامور باز کرد ز داد و ستد دژ پرآواز کرد.فردوسی.بشبگیر شاه یمن بازگشت ز لشکر جهانی پرآواز گشت.فردوسی.کنون نام نیکت به بد بازگشت ز من روی گیتی پرآواز گشت.فردوسی.بدو رای زن گفت اکنون گذشت از اینکار گیتی پرآواز گشت.فردوسی.پس آگاهی آمد ز چین و ختن وز افراسیاب اندر آن انجمن که فغفور چین با وی انبازگشت همه کشور چین پرآواز گشت.فردوسی.ز هیتالیان سوی اهواز شد سراسر جهان زو پرآواز شد.فردوسی.چو کوه از تبیره پرآواز گشت بترسید و آن جانور بازگشت.فردوسی.
معنی کلمه پرآواز در فرهنگ فارسی
( پر آواز ) ( صفت ) پربانگ پر هیاهو پر غلغله .
جملاتی از کاربرد کلمه پرآواز
لشکرش را نه حد نه اندازه قاف تا قاف از او پرآوازه
الماس کوه نور هماکنون بخشی از جواهرات سلطنتی پادشاهی بریتانیا است که بعد از سرقت از ایران به انگلستان رفت و نمونه جایگزین و بدل آن در برج لندن در بریتانیا به نمایش درآمده است. این الماس جفتِ الماس پرآوازه دریای نور است که هر دو از کهنترین جواهرات شناخته شده در جهان هستند. این الماس درشت سالها میان حاکمان هند، مغولستان، افغانستان، ایران و بریتانیا دست به دست شدهاست.
چو کوه از تبیره پرآواز گشت بترسید ازان اژدها بازگشت
سالاریها از رمانهای او، در اسفند ۱۳۵۴/ ۱۹۷۶م در برلین چاپ شد. دربارهٔ خاندانی است که بزرگشان برای خود در دورانی سالاری میکرده و از آن پس خانواده و خاندانش به سالاری شهرت یافتهاند؛ خاندانی بزرگ و ثروتمند و پرآوازه، این امر باعث شدهاست که آنهایی که بر هر گونهای به این خاندان وابستهاند، نام خانوادگی خود را به سالاری دگرگون کنند.
ز من این خیال کهن تازه شد تهی طبل گردون پرآوازه شد
هیون تگاور ز در بازگشت همه شهر ایران پرآواز گشت
پرستشگاه پرآوازهٔ بوداییِ ایرانی در بلخ در شمال افغانستان امروزی که نامـــــــوَر به نوا ویهارا (نوبهار) بود، به عنوان کانون یادگیری بودایی آسیای میانه چندین سده فعالیت میکرد.
دگر گفت کای شاه با فر و هوش جهان شد پرآواز خنیا و نوش
از جلوه های عشق پرآوازه شد جهان آفاق سربسر زدم عشق پر صداست
عالم ز جمال تو پرآوازه شد امروز زیرا که جمال تو ز اندازه برونست
بدیدم دری ز آسمان باز شد همه روی گیتی پرآواز شد
دگر آنک بر گرگ بدرید پوست همه روم یکسر پرآواز اوست