پدیداری

معنی کلمه پدیداری در لغت نامه دهخدا

پدیداری. [ پ َ ] ( حامص مرکب ) وضوح. حالت و چگونگی پدیدار.

معنی کلمه پدیداری در فرهنگ فارسی

حالت و چگونگی پدیدار وضوح .

جملاتی از کاربرد کلمه پدیداری

مه چهارده در شب شود پدید و ترا زماه چارده شب می شود پدیداری
جهل خوابست و علم بیداری زان نهانی وزین پدیداری
از میان رفتن توان هخامنشیان و دگرگونی ساختار قدرت در خاور نزدیک باستان پس از مرگ اسکندر مقدونی منجر به پیدایش دولت‌های مستقل و نیمه مستقل شد. الیمائی، یکی از این حکومت‌های محلی بود که در روزگار اشکانی پدیداری شد و پایتختش در دوره سلوکی در ایذه و در دوره اشکانی در شوشتر بود.
اگر شایم ترا چاکر پدید آرم یکی نیکی و گرنه چون ترا باشد پدیداری کنم فرمان
وگر به شخص ز جاهل نهان شدیم، به علم چو آفتاب سوی عاقلان پدیداریم
پس از پدیداری جنبش مشروطه ایران بود که در پی آن، قانون اساسی مشروطه (در ۱۹۰۶ م) بر ایران، حاکم شد. با همین جریان، جایگاه مشروطه استوار شد و اثر آن، ایران را فرا گرفت. این قانون اساسی، چارچوبی برای قانون‌گذاری سکولار، دستورالعمل تازهٔ قضایی و مطبوعات آزاد فراهم ساخت. با اینها، قدرت دربار و مراجع دینی ایران کاهش یافت و اختیارات بیشتری را به مجلس داد که موضعی محکم در برابر دست‌درازی‌های اروپایی به ایران گرفت.
بمهر ماه دیداری سپردم دل بدیداری همه بیمار و غم دل را ز چشم آید پدیداری
خور و خفت میکنم در سوی صورت پدیداریم بیشک در کدورت
چو دیدی ناپدیداری کنون تو مشو اینجا دمادم در جنون تو