پد

معنی کلمه پد در لغت نامه دهخدا

پد. [ پ َ ] ( اِ ) سفیددار. غَرَب. درختی را گویند که هرگز بار ندهد. ( برهان ).
پد. [ پ ُ ] ( اِ ) پود. حُراق. خف. بد.پیغَه. بَدَه. حَرّاقَه. چوب پوسیده باشد که آتش گیره کنند. ( برهان ). و آنرا پود نیز گویند :
گر برفکند گرم دم خویش بگوگرد
بی پود ز گوگرد زبانه زند آتش.منجیک.و رجوع به پده شود.
پد. [ پ ِ ] ( اِ )مخفف پدر. ( برهان ).

معنی کلمه پد در فرهنگ معین

(پُ ) ( اِ. ) = پود. پده : چوب پوسیده که آن را آتش گیره کنند، حراق .

معنی کلمه پد در فرهنگ عمید

= بد bo(a )d
درختی که میوه ندهد، مانند سفیدار، درخت بی بر.

معنی کلمه پد در فرهنگ فارسی

درخت بی بر، درختی که میوه ندهدمانندسفیدار
( اسم ) پدر
مخفف پدر

معنی کلمه پد در ویکی واژه

پود، تار و پود، نخ نازک که در قالیبافی استفاده می‌گردد.
پده: چوب پوسیده که آن را آتش گیره کنند، حرا.
گاهی به صورت اصطلاح باستانی پت نیز مسموع می‌گردد.
جا خوش کردن، ریشه دواندن، گره زدن. پِد باقلَدِ. ریشه دواند.

جملاتی از کاربرد کلمه پد

زود گیری ملک از ری تا در هندوستان هم بدان گوهر که از هندوستان آمد پدید
جز آن پسر که منش دوست چون پدر دارم کسی میان پی قتل پدر نمی‌بندد
چو روی پدر دید دستان سام فرود آمد از چرمه تیزگام
محمدتقی پسیان در سال ۱۲۷۰ خورشیدی (مصادف با ۱۳۰۹ هجری قمری و ۱۸۹۲ میلادی) در شهر تبریز، زاده شد. نام پدرش محمدباقر خان پسیان و نام مادرش فاطمه‌سلطان بود. بعد از شکست ایران در جنگ ایران و روسیه (۱۸۲۸–۱۸۲۶) و الحاق بخش‌هایی از خاک ایران به امپراتوری روسیه، رستم‌بیگ جد خاندان پسیان از قفقاز به ایران مهاجرت کرده بود.
سیه چشم و پر خشم و نابردبار پدر بگذرد او بود شهریار
به سر خاک پدر، دخترکی صورت و سینه بناخن میخست
مگر گاه آن باشد ای شهریار که آید پدید اندر این روزگار
در دوران جوانی، پدر و و مادر او از هم جدا شدند و وی بیشتر زندگی خود را با مادرش گذراند. سپس بر روی حرفه‌اش، که خوانندگی بود، تمرکز کرد.
وز آن روی ارجاسپ هم صف کشید شد از گرد گردان جهان ناپدید
ای به حری و به آزادگی از خلق پدید چو گلستان شکفته ز سیه شورستان
ای بت زیبا و شیرین سخت غایب گشته ای راست گویی حور بودت مادر و یوسف پدر
بوییان که تجربه چندانی در حکومت داری نداشتند، دولت خود را بیشتر با روش دولت عباسی اداره می‌کردند؛ بنابراین اصلاحات چندانی در نظام اداری پدید نیامد.
اگرچند پنهان کند مرد راز پدید آردش روزگار دراز