پخته جوش

معنی کلمه پخته جوش در لغت نامه دهخدا

پخته جوش. [ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) نوعی از شراب باشد که جهت ضعف معده و کبد و باه و درد پشت و مفاصل و فالج و لغوه و کسر ریاح و ادرار بول سود دارد و طریق ساختنش اینست که شیره ٔانگور مثقالی و گوشت بره فربه در دیگ کنند و دیگر ادویه نیم کوفته در کیسه بریزند و در آن دیگ اندازندو بجوشانند تا مُهرّا شود. ( جهانگیری ) :
منم که طبع در ایام من قبول کند
قدید دنبه و سیکی پخته جوش گران.عمید لوبکی.نه آن مستی که عقلت نیست گردد
ز صاف پخته جوش جام هستی.( از جهانگیری ).

معنی کلمه پخته جوش در فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) شرابی که با مقداری گوشت بره بجوشانند.

معنی کلمه پخته جوش در فرهنگ عمید

نوعی شراب که برخی داروها در آن بریزند و بجوشانند تا غلیظ شود، شراب جوشانده شده، مِی پخته.

معنی کلمه پخته جوش در فرهنگ فارسی

( اسم ) شرابی که با مقداری گوشت بره جوشانند . طرز تهیه - شیر. انگور مثقالی و گوشت بر. فربه را در دیگ کنند و ادوی. دیگر را نیم کوفته در کیسه ریزند و در آن دیگ اندازند و بجوشانند تامهرا شود بعد از آن صاف کرده بنوشند .

معنی کلمه پخته جوش در ویکی واژه

شرابی که با مقداری گوشت بره بجوشانند.

جملاتی از کاربرد کلمه پخته جوش

به صوفی می ده ای ساقی که در دارالشفای ما علاج علت خامی شراب پخته جوش آمد
ندارد تربیت تأثیر در دلهای ظلمانی که عنبر را نسازد پخته جوش سینه دریا
دیگ سودا خوشی به جوش آور با چنان پخته جوش خوش می رو