معنی کلمه پتو در لغت نامه دهخدا
بتن بر یکی ژنده ای از پتو
شب و روز بودی بروی و بمو.( از جهانگیری ).و این کلمه ظاهراًاز پُتُو به ضم پا و تاست که در لهجه کرمانیان بمعنی پرپشم و پشم آلوست.
پتو.[ پ َ ت َ ] ( اِ ) موضعی را گویند از کوه و غیر آن که پیوسته آفتاب بر آن بتابد و مقابل آنرا نسر خوانند ومخفف پرتو هم هست. ( برهان ). برآفتاب. آفتاب رویه.
پتو. [ پ َ ] ( اِخ ) نام محلی کنار راه لار به بستک میان انوه و شیخ حضور در 474500 گزی شیراز.
پتو. [ پ ُ ] ( ص ) در لهجه کرمانیان ، پرپشم ، پشمالو.