پاینده

پاینده

معنی کلمه پاینده در لغت نامه دهخدا

پاینده. [ ی َ دَ / دِ ] ( نف ) قَیّوم. ( دهار ). دائم. بادوام. مُدام. قائم. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). باقی. ( مهذب الاسماء ). جاوید. محکم. استوار. قیّم. قیّام. خالد. مخلّد. ثابت. جاودان. قدیم. ابدی. لایزال. لَم یزَل. پایا. مُستدام. مستمر. پایدار :
تن و جان من پیش تو بنده باد
همیشه روان تو پاینده باد.فردوسی.چنین گفت پس شاه [ پرویز ] را خانگی که چون تو که باشد بفرزانگی
ز خورشید بر چرخ تابنده تر
ز جان سخنگوی پاینده تر.فردوسی.چنین گفت [ دبیر ] کاین نامه سوی مهست
سرافراز پرویز یزدان پرست.
ز قیصر پدر مادر شیر [ شیروی پسر پرویز ] نام
که پاینده بادا بر او نام و کام.فردوسی.سر پاسخ نامه بود از نخست
که پاینده باد آنکه نیکی بجست.فردوسی.کرا برکشیدی تو افکنده نیست
جز از تو جهاندار و پاینده نیست.فردوسی.نعمتش پیوسته و عمرش دراز
دولتش پاینده و بختش جوان.فرخی.پاینده همی بادا هرچ آن تو نهادی.منوچهری.همیشه پیدا و پاینده باد. ( تاریخ بیهقی ). همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد. ( تاریخ بیهقی ). همیشه این دولت بزرگ پاینده باد و هر روزی فزونتر. ( تاریخ بیهقی ).چون در اول تاریخ فصلی دراز بیاوردم در مدح غزنین این حضرت بزرگوار که پاینده باد و مردم آن. ( تاریخ بیهقی ).
ز بهتر سخن نیست پاینده تر
وز او خوشتر و دل فزاینده تر
همی همچو جان زان نگردد کهن
که فرزند جانست شیرین سخن.اسدی.پاینده کجا گردد چیزی که بساید
این حکم شناسید شما گر عقلااید.ناصرخسرو.از حادثه زمان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس.خیام.هر کجا صدق دین و دل زنده است
هر کجا عدل ملک پاینده است.سنائی.و دوام فواید آن هرچه پاینده تر دست دهد. ( کلیله و دمنه بهرامشاهی ). دو چیز بر یک حال پاینده نماند یکی دولت در طالع دوم جان در تن. ( مرزبان نامه ).
زآنکه عشق مردگان پاینده نیست
چونکه مرده سوی ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازه تر.مولوی.اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده.( گلستان ).

معنی کلمه پاینده در فرهنگ معین

(یَ دِ ) (ص فا. ) پایدار، جاوید.

معنی کلمه پاینده در فرهنگ عمید

۱. پایدار.
۲. بادوام.
۳. کسی که چیزی را بپاید و مراقب آن باشد.
۴. [قدیمی] برقرار.
۵. [قدیمی] جاوید، ابدی، باقی.

معنی کلمه پاینده در فرهنگ فارسی

جاوید، پایدار، بادوام، ابدی، باقی، برقرار
( اسم ) ۱- همیشه جاوید جاودان پایا پایدار استوار محکم دایم قایم باقی مدام . ۲- پایداری کننده . ۳- آنکه چیز یرا در نظر دارد و چشم از آن برندارد مراقب . یا مرحمت پاینده .( تعارف ) لطف و محبت شما پایدار باد .

معنی کلمه پاینده در دانشنامه عمومی

پاینده (رزن). پاینده، روستایی از توابع بخش سردرود شهرستان رزن در استان همدان ایران است. این روستا زادگاه آیت الله نوری همدانی از مراجع تقلید شیعیان است.
سنگ قبرهای قدیمی در دو گورستان قدیمی در غرب و شرق روستا، حکایت از آن دارد که این روستا دست کم از چهارصد سال پیش مسکونی بوده است.
این روستا در دهستان سردرودسفلی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن۳۲۰ نفر ( ۱۱۱خانوار ) بوده است.

معنی کلمه پاینده در ویکی واژه

پایدار، جاوید.

جملاتی از کاربرد کلمه پاینده

حضرت سلطان ما پاینده باد آفتاب دولتش تابنده باد
نقدهایی هم این بر ترجمه او وارد شده که سلسله نقدهای محمد فرزان از آن شمار است و پاینده آن‌ها را در چاپ‌های بعدی ترجمه خود اعمال کرد؛ البته اولین نقد بر این ترجمه به قلم مرتضی مطهری در مجله یغما منتشر شد.
نخل طراز ظفر عقده گشای امید اوست که پاینده باد عمر به دوران او
بسان کوه بادی تو فراز تخت پاینده ز دل تیمار کاهند بدل شادی فزاینده
وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً بامداد کرد وریشان بامدادان، عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ (۳۸) عذابی پاینده جاوید.
ابوالقاسم پاینده (۱۲۹۰ نجف آباد – ۱۸ مرداد ۱۳۶۳ تهران) روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، و مترجم ایرانی بود.
ابوالقاسم عبداللَّه مفرد (۱۲۹۳ – ۳ آبان ۱۳۷۲) متخلص به حالت، شاعر، مترجم و طنزپرداز ایرانی بود. وی، شاعر سرود «پاینده بادا ایران»، اولین سرود ملی ایران بعد از انقلاب، (با آهنگ محمد بیگلری‌پور) است.
چو پاینده نبود به کس هیچ چیز ز هر چیز اولی و انسب گریز
میرسید، کزین آل عبا تی سعادت همیشه پاینده
پاینده بادا درفش کاویان تیغ فریدون
تا قیامت سایه ات پاینده بادا کاسمان ظل لطفت سایه بان روز محشر ساخته
هماره از من پاینده هر چه علم و کمال همیشه از من زاینده هر چه فرض و سنن
پاینده چندی هم سردبیر مجلهٔ تعلیم و تربیت بود تا اینکه در سال ۱۳۲۱ مجله صبا را تأسیس کرد و آن را در زمره یکی از موفق‌ترین نشریات در تاریخ مطبوعات ایران ثبت کرد. پاینده در اسفند ۱۳۲۶ رئیس رادیو شد. در سال ۱۳۲۸ عضو دوره دوم مجلس مؤسسان قانون اساسی و دوره‌های بیست و یکم و بیست و دوم مجلس شورای ملی، نماینده نجف‌آباد بود. او در سال ۱۳۴۴، نماینده ایران در کنفرانس اسلامی مکه بود.
میدان علم چون تو نبیند دگر سوار پاینده باد عرصه او بر سوار خویش