پایمال

معنی کلمه پایمال در لغت نامه دهخدا

پایمال. ( ن مف مرکب ) لگدکوب. پی خسته. مَدعوس. پی سپر. خراب. ( غیاث اللغات ) نیست و نابود :
سواران همی گشته بی توش و هال
پیاده زپیلان شده پایمال.اسدی.چه کرده ام که مرا پایمال غم کردی
چه اوفتاد که دست جفا برآوردی.خاقانی. || پائین پای. صف نعال :
تارک گردونت اندر پایمال
ابلق ایامت اندر پایگاه.انوری.- پایمال کردن ؛ سپردن زیر پای. پاسپر کردن. پی سپر کردن. پی خسته کردن. لگدکوب کردن. له کردن در زیر پای. پامال کردن. توطؤ. توطئه. تکتکه.
بسا نام نیکوی پنجاه سال
که یک کار زشتش کند پایمال.سعدی.- امثال :
زور حق را پایمال کند ؛ الحکم لمن غلب. فرمان چیره راست.

معنی کلمه پایمال در فرهنگ معین

(ص مف . ) ۱ - لگدکوب شده . ۲ - از بین رفته . ۳ - زبون ، پست .

معنی کلمه پایمال در فرهنگ عمید

= پامال

معنی کلمه پایمال در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- زیر پای کوفته شده لگد کوب پی خسته پی سپر خراب بپای سپرده . ۲- پایین پای صف نعال . ۳- از میان رفته . ۴- زبون خوار ذلیل .

معنی کلمه پایمال در ویکی واژه

لگدکوب شده.
از بین رفته.
زبون، پست.

جملاتی از کاربرد کلمه پایمال

سرافراز بودم شدم پایمال بهجران بدل شد زمان وصال
قامتش سروی ز باغ اعتدال افسر شاهان به راهش پایمال
گرفتید خون های ما را حلال نمودند تن های ما پایمال
ساقی بیا و از میم آشفته حال کن مغزم ز ترکتاز طرب پایمال کن
دین یارسان از سوی جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته نمی‌شود و حقوق انسانی یارسانی‌ها (با اینکه بزرگ‌ترین اقلیت دینی ایران هستند) نیز به دلیل اهل کتاب نبودن پایمال می‌شود. به گونه‌ای که برخی‌شان به نشانه اعتراض به نقض حقوقشان خود را آتش زده و جان می‌بازند.
مالش از حکم پایمال کنی خون او بر کسان حلال کنی
موری ضعیفم و شده‌ام پایمال هجر حالم مگر به گوش سلیمان نمی‌رسد
پایمالم کرد خواهند این خداوندان مال خسروا بهر خدا از دستشان بستان مرا
صائب چو مار سرزده پیچم به خویشتن موری اگر به سهو شود پایمال من
دو روز پس از این تظاهرات یک جوان مصری با نام عبده عبدالمنعم حماده جعفر خلیفه در اعتراض به بسته شدن رستوران خود و عدم توجه مسئولان به شکوائیه‌اش، در مقابل ساختمان مجلس شعب (مردم) این کشور دست به خودسوزی زد. این جوان مصری قبل از خودسوزی در مقابل مجلس شعارهایی نظیر «ای نیروهای امنیتی این کشور حق من درون مصر ضایع و پایمال شده‌است» سر داد.
حلال است بر لفظ گشتن، حلال نه چندان که معنی شود پایمال
بسته اش را در تفکر تنگ شکر پایمال قند را در تعجب عقد گوهر دستگیر