پایزه

پایزه

معنی کلمه پایزه در لغت نامه دهخدا

پایزه. [ ی ِ زَ / زِ ] ( اِ مصغر ) ( مرکب از پای بمعنی بهره و حصه و بخش و ایزه علامت تصغیر ) پاچه. پازه. رجلان. ریسمانی که بر دامن خیمه و سراپرده تعبیه نمایند و آنرا به میخ بزمین استوار کنند. ( جهانگیری ). رجوع به پایژه شود.
پایزه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) حکمی باشد که ملوک به کسی دهند تا مردم اطاعت آن کس کنند. ( برهان ). پایژه. و رشیدی در ذیل لغت پایژه گوید: «و بزبان مغول سکه ای که مغول بحکام میدادند و آن سکه ای بود که برای امرای کلان بصورت شیر و برای وسط صورت دیگر و برای فروتر از آن صورت دیگر می ساختند چون کسی را میفرستادند در حضور خود سکه را فراخور مرتبه آن میزدند و بدو می سپردند وبعد از عزل بازپس میگرفتند تا بتلبیس بار دیگر بر کس حکم نکند چنانکه در حبیب السیر مسطور است.» و از آنچه خواندمیرراجع به پایزه غازانی گفته است ( حبیب السیر ج 2 صفحه 62 ) و نیز از شواهدی که نقل خواهد شد چنین مستفادمیشود که پایزه و پایژه مغولان سکه ای بود از زر یا سیم یا چوب که بر حسب مراتب مأمورین صور مختلف مانند سر شیر و غیره بر آن نقش میشد و پایزه سر شیر از همه پایزه ها برتر بود و به امراء کلان داده میشد. چون خانان مغول کسی را بمأموریتی میفرستادند علی قدر مرتبته یکی از انواع پایزه را در حضور خود سکه میزدندو بدو میسپردند در عهد سلطنت غازان خان «تدبیر پایزه برین وجه صفت انتظام پذیرفت که جهت سلاطین و ملوک وشحنگان معظم پایزه ای بزرگ ساختند بصورت سر شیر و نام آنکس را بر آن ثبت کردند و به هرکس پایزه ای از آن میدادند نامش را بر دفتر می نوشتند و مدةالعمل آنرا بوی میگذاشتند و بعد از عزل می ستاندند و در ازمنه سابقه رسم بازستاندن نبود لاجرم حکام معزول در خفیه بوسیله آن پایزه بخلاف حکم مهمات میساختند و کسی بر آن اطلاع نمی یافت و همچنین برای ولاة متوسطالحال پایزه کوچکتر از آن بنقشی مخصوص مقرر شد بهمان شرط و منصب ساختن پایزه به یک زرگر معتمد که پیوسته ملازم اردو بود مفوض گشت و او سکه ای که نقشی غریب بر آن منقوش بودترتیب نمود و هرگاه پایزه بکسی میدادند در حضور نواب بارگاه غازانی این سکه را بر آن پایزه میزد تا کسی به تزویر پایزه نتواند ساخت و جهت ایلخا[ نا ]نی که به الاغ به هر طرف میرفتند پایزه علیحده ترتیب کرده بودند مقرر آنکه هر کس به ایلچی گری رود آنرا بوی دهند و چون بازآید بستانند.» : و تشریفهاء گرانمایه فرستادن جهة خداوند ملک معظم نصیرالحق والدین خلد ملکه چون فرمان و پایزه و چتر و علم و طبل و شمشیر و قباهاء خاص مرصع و نوازش بسیار و منشور دادن جهة امارت سیستان. ( تاریخ سیستان ). و اموال ببروات و حوالات اطلاق و یرلیغها و پایزه ها داده. ( جهانگشای جوینی ). و به ابتدا پایزه ها و یرلیغها که پادشاهزادگان داده بودند و امیر ارغون. ( جهانگشای جوینی ). و هر یک را پایزه زر و مثال به آلتمغا داد. ( جهانگشای جوینی ). و پدرم سیور غامیشی کرد و پایزه و یرلیغ به آلتمغافرمود. ( جهانگشای جوینی ). و بی مشورت و اتفاق پایزه و یرلیغ داده. ( جهانگشای جوینی ). بفرمود تا هر مثال و پایزه که بعد از وفات قاآن داده بودند. ( جهانگشای جوینی ). بدین سبب امیر ارغون هر پایزه و یرلیغ که بعد از قاآن... ( جهانگشای جوینی ). فرمان شد که جمعی بازرگانان را پایزه ندهند تا ایشان را از متقلدان کار دیوانی تمیز و فرقی باشد. ( جهانگشای جوینی ). و از آمویه چندانک لشکر جور ماغون مستخلص کرده است بدو فرمودو یرلیغ و پایزه داد. ( جهانگشای جوینی ). هیچکس را میسر نشد که یرلیغ و پایزه ستاند. ( جهانگشای جوینی ). و تمامت امور ملوک و اصحاب به امیر ارغون حوالت کرد و از آن جماعت کسی را یرلیغ و پایزه نداد. ( جهانگشای جوینی ). و از امراء و ملوک هر کسی که در نوبت اول به پایزه و یرلیغ مشرف نشده بودند. ( جهانگشای جوینی ).و از امراء و ملوک که تعلق به هر یک از ایشان داشت همه کس را در آنوقت یرلیغ و پایزه فرمود. ( جهانگشای جوینی ). و پایزه و یرلیغ هر کسی که بود بازمی ستدند ودر پیش هر یک می نهادند. ( جهانگشای جوینی ). و هر کسی از بزرگان بیکی توسل جسته و بر ملک براتها نوشته بودند و پایزه داده بازخواست آن می فرمود. ( جهانگشای جوینی ). مثال داد تا این جماعت هر یک در ولایاتی که بدیشان تعلق دارد یرلیغها و پایزه ها که از عهد چنگیزخان و قاآن و گیوک خان و دیگر پسران... ( جهانگشای جوینی ). و از چنگیزخان پایزه ای چوبین یافته. ( جهانگشای جوینی ). و جهت استظهار ایشان یرلیغ و پایزه داد. ( جامعالتواریخ رشیدی ). او در آن درگاه معرفتی و شهرتی حاصل کرده و یرلیغ و پایزه درباره او نافذ گشته. ( جامعالتواریخ رشیدی ). هولاگوخان پسندیده داشت و او را یرلیغ و پایزه فرمود. ( جامع التواریخ رشیدی ). هولاگوخان او را پایزه و یرلیغ داد. ( جامع التواریخ رشیدی ).

معنی کلمه پایزه در فرهنگ معین

(یِ زِ ) (اِمصغ . ) ۱ - پاچه . ۲ - ریسمان خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند. ۳ - چیزی که عنان اسب را بدان بندند.

معنی کلمه پایزه در فرهنگ عمید

در دورۀ مغول، سکه یا نشان که از نقره یا طلا می ساختند و بر آن نام پادشاه یا علامت دیگر نقش بود و از طرف پادشاهان به رسم تشویق یا به منزلۀ فرمان انتصاب به امرا و حکام و فرماندهان قشون اعطا می شد.
۱. طناب خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند.
۲. چیزی که عنان اسب را به آن ببندند.

معنی کلمه پایزه در فرهنگ فارسی

( اسم ) لوحه ای بوده است از زر یا نقره و بعض اوقات هم از چوب بر حسب اختلاف رتب. اشخاص بعرض کف دست و طول تقریبا نصف ذراع و نام خدا و پادشاه با نشان و علامت مخصوص روی آن محکوک بوده است و پادشاهان مغول آنرا بکسانی که لطف مخصوص در حق ایشان داشتند و مخصوصا بروئ سای قشون از امرای صده و هزاره و امرای توامان عطا میکردهاند پایژه: جمع: پایزها پایزهها. یا پایز. بزرگ. نوعی از پایزه بقطع بزرگ که جهت سلاطین و ملکان و مانند آنان میساختهاند.یا پایزه سر شیر. پایزهای بوده است که صورت سرشیری روی آن منقور بوده و آن یکی از بالاترین درجات پایزه بوده است و مختص امرای کلان برای دیگران هیاتهای دیگر بکار میبرده اند. یا پایز. گرد . نوعی پایزه جهت ایلچیانی که با چارپایان میرفته اند .

معنی کلمه پایزه در دانشنامه عمومی

پایزه ( مغولی میانه:Гэрэгэ، مغولی:Пайз، چینی:牌子 با تلفظ pàizi ) لوحی بوده که توسط مقامات و فرستادگان مغول حمل می شد تا نشان دهندهٔ امتیازات و اختیارات خاصی بوده باشد. آنها به اَشراف و مقاماتِ مغول این امکان را می دادند که از مردم غیرنظامی، کالا و خدمات مطالبه کنند.
هرچند فقط باید به دارندگان پایزه سهمیه های مشخصی ارائه می شد، اما کسانی که چیزهای کمیاب نظامی حمل می کردند هم حتی بدون پایزه از این فرصت بهره مند می شدند. مقامات و اشراف امپراتوری مغول به طور غیررسمی پایزه صادر می کردند و غیرنظامیان را آزار می دادند. بنابراین اوگتای خان ( ۱۲۲۹ - ۱۲۴۱ ) صدور پایزه و یرلیغ توسط نجیب زادگان ممنوع کرد.
خان ها برای جذب بازرگانان و استعدادهای خارجی به ایشان پایزه می دادند و آنها را از مالیات معاف می کردند و به آنها اجازه می دادند از کاروان سراهای استفاده کنند. بیشتر این بازرگانان، شرکای تجاری مغولان بودند که به اُرتُق/اُرتُغ معروف بودند. با این حال، منکوقاآن خان ( ۱۲۵۱ - ۱۲۵۹ ) سوءاستفاده ها/استفاده ها از پایزه را محدود کرد و بازرسانِ امپراتوری را برای نظارت بر تجارت بازرگانانی که توسط مغول ها پشتیبانی می شدند فرستاد. او آنها را از استفاده از کاروان سراهای امپراتوری یا یام ( زام ) و پایزه منع کرد.
مارکوپولو که در زمان سلطنت قوبلای خان ( ۱۲۹۴ - ۱۲۶۰ ) از اراضی دودمان یوان بازدید کرد، توصیف خوبی از پایزه به جای گذاشته است.
غازان خان ( ۱۲۹۵–۱۳۰۴ ) شرط صدور یرلیغ را اصلاح کرد و فرم های تنظیم شده و مهرهای درجه بندی شده ساخت و دستور داد که گزارش همهٔ یرلیغ ها در پرونده های دادگاه نگهداری شوند و یرلیغ های قدیمی تر از ۳۰ سال و همچنین پایزه های قدیمی لغو شوند. او پایزه های نو را به دو ردیف درآورد و دستور داد که نام حاملان را بر روی آنها بگذارند تا از انتقال مالکیت آنها جلوگیری شود و دارندگان را موظف کرد در پایان دوره مقام رسمی از آنها صرف نظر کنند.
اگرچه پایزه توسط مغولان رایج شد، اما برخلاف ادعای رایج، ابداع ایشان نبود. چنین گذرنامه های مشابهی قبلاً در شمال چین تحت سلسله لیائو مورد استفاده قرار می گرفتند و استفاده از آنها در پادشاهی های بعدی مانند سلسله جین و پادشاهی تانگوت ژی شیا هم ادامه یافت. جین پایزه هفت درجهٔ مختلف داشت.
↑ Ata Malik Juvaini, trans. and ed. John Andrew Boyle, David Morgan - Genghis Khan: the history of the world conqueror, p. 29 ↑ Enerelt Enkhbold ( 2019 ) The role of the ortoq in the Mongol Empire in forming business partnerships, Central Asian Survey, DOI: 10. 1080/02634937. 2019. 1652799 ↑ Laurence Bergreen Marco Polo: from Venice to Xanadu, p. 341 ↑ George Lane Genghis Khan and Mongol rule, p. 34 ↑ John Man Xanadu: Marco Polo and Europe's Discovery of the East, p. 36

جملاتی از کاربرد کلمه پایزه

آرپایزه ۶٫۶ کیلومترمربع مساحت و ۸۸۶ نفر جمعیت دارد.