پای کوبی

معنی کلمه پای کوبی در لغت نامه دهخدا

پایکوبی. ( حامص مرکب ) رقص. ( زمخشری ). زفن. بازیگری.

معنی کلمه پای کوبی در فرهنگ معین

(حامص . ) = پاکوبی : ۱ - عمل کوفتن پای بر چیزی . ۲ - (کن . ) رقص .

معنی کلمه پای کوبی در فرهنگ عمید

= پاکوبان

معنی کلمه پای کوبی در فرهنگ فارسی

پاکوفتن
پاکوبی

جملاتی از کاربرد کلمه پای کوبی

تقاضای جمال اینست و خوبی که شوقی باشد اندر پای کوبی
ببند بازی چون چشم ساحر معشوق به پای کوبی چون زلف درهم جانان
هر سر ز پای کوبی شور تو بقعه‌ای دل‌ها ز های و هوی غمت خانقاه‌ها
به تقلید فرنگی پای کوبی به رگهای تون طغیان خون نیست
در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خرد؟ ور نه‌ای مجنون چرا می‌ پای کوبی در سَرَب؟
سپهرا خاک روبی کن بدستان پای کوبی کن بدی بگذار و خوبی کن که آمد میر عرش ارکان