پای آور

معنی کلمه پای آور در فرهنگ معین

( پای آور ) (وَ ) (ص مر. ) بزرگ ، توانا، باقدرت .

معنی کلمه پای آور در ویکی واژه

بزرگ، توانا، باقدرت.

جملاتی از کاربرد کلمه پای آور

بفرمود کاین رابجای آورید همه باغ یک سر به پای آورید
بیاض روز چو در زیرپای آوردی نهی از آن پس، سر در دل شب تاری
ز من هرچه خواهد بجای آوری همه گفتنی زیر پای آوری
اگر این که گفتم بجای آورید سر کینه جستن بپای آورید
جهان را به مردی به پای آورد همان کین ما را به جای آورد
گرت هر چه گویم به جای آوری چنین سخت رزمی به پای آوری
در آتش نیک پای آورد در چنگ شکر در تنگ و گوهر یافت در سنگ
بگفتا بکوشم بجای آورم سر دشمنان زیر پای آورم
و چون این آیت فرود آمد که هرکه بدی کند جزا بیند. من یعمل سوا یجزبه، صدیق گفت، «یا رسول الله! چگونه خلاص یابیم؟» گفت، «نه بیمار شوید و نه اندوهگین شوید. جزای گناه مومن این بود». سلیمان (ع) را فرزندی بود. فرمان یافت. رنجور شد. دو فریشته بر صورت خصم پیش وی آمدند. یکی گفت، «تخم در زمین افگندم. این دیگر در زیر پای آورد و تباه کرد». دیگری گفت، «تخم در شاهراه افگنده بود. چون از چپ و راست نبود راه در زیر پای آوردم». سلیمان (ع) گفت، «ندانستی که تخم در شاهراه افکنی از روندگان خالی نبود؟» گفتند، «پس تو ندانستی که آدمی در شاهراه مرگ است که به مرگ پسر جامه ماتم درپوشیدی؟» پس سلیمان (ع) توبه کرد و آمرزش خواست.
چو من گرزهٔ سرگرای آورم سران را همه زیر پای آورم