پاگیر

معنی کلمه پاگیر در فرهنگ عمید

۱. آنچه پا به آن گیر کند.
۲. [عامیانه، مجاز] آنچه انسان به آن پابند شود.
۳. (صفت مفعولی ) [مجاز] پای بند، مقید.

معنی کلمه پاگیر در فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) پای بند مقید. ۲- ( اسم ) چیزی که پای انسان بان گیر کند. ۳- آنچه که شخص بدان پابند شود . ۴- آنچه که موجب مزاحمت شخص گردد چیزی که مانع پیشرفت مقصود باشد . یا پاگیر کسی شدن . ۱- مبلغی بحساب او آمدن . ۲- گناهی بر او فرود آمدن . ۳- بنا خواست رنجی بر او فراز آمدن .

جملاتی از کاربرد کلمه پاگیر

در نامه ۲ مرداد ۱۳۶۷ روح‌الله خمینی به علی رازینی رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح دستور می‌دهد تا «دادگاه ویژه تخلفات جنگ در کلیه مناطق جنگی بدون مقررات دست و پاگیر» تشکیل شود. به نظر می‌رسد این دستور، متوجه محاکمه فرماندهان مقصر در شکست‌های نظامی ایران است که عملاً بلااجرا می‌ماند. در دستور خمینی آمده است که: «هر عملی که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام یا موجب خسارت جانی بوده یا می‌باشد مجازات آن اعدام است.» بلافاصله خلخالی برای حاکمیت شرع و اعدام رحیم صفوی و احمد وحیدی و یک شخص دیگر اعلام آمادگی می‌کند که هاشمی رفسنجانی با وساطت مانع این کار می‌شود. محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران نیز قصد داشت استعفا دهد.
انجام اصلاحات اقتصادی در این کشور و آزادسازی تجارت موجب پاگیری طبقه جدیدی از بازرگانان و صاحبان صنایع با سرمایه‌های اندک شد. با این حال نباید فراموش کرد که این کشور در مرحله گذار از اقتصاد متمرکز کمونیستی به اقتصاد بازار است و هنوز بخش‌هایی از اقتصاد کشور به شیوه سابق اداره می‌شود.
پیش از آن کین قبض زنجیری شود این که دلگیریست پاگیری شود
رستم ارچه با سر و سبلت بود دام پاگیرش یقین شهوت بود
کلاه عزت افلاک فرش نقش‌پاگیرد چو بیدل هرکه ا‌ز راهت‌کف‌خاکی به‌سر ریزد
اگر دلگیر شد خانه نه پاگیر است برجه رو وگر نازک دلی منشین بر گیجان سودایی
خون من لوث شد این غمزهٔ مستانه مترس این نه خونی است که تنها به تو پاگیر شود