پاگاه. [ ه ْ ] ( اِ مرکب ) جایگاه اسبان ( مرکب از پا و گاه بمعنی جای ) اصطبل. پایگاه. آخور. و در تداول امروزین طویله. || حضیض : گر ستاره بر براق همتش اوج خواهد اوج او پاگاه باد.ابوالفرج رونی.|| مخفف پایه گاه بمعنی قدر و مرتبه و منصب. ( غیاث اللغات ).
معنی کلمه پاگاه در فرهنگ معین
(اِمر. ) ۱ - پایگاه . ۲ - فرود، پستی . ۳ - قدر، مرتبه .
معنی کلمه پاگاه در فرهنگ فارسی
پایگاه ( اسم ) ۱- جایگاه اسبان پایگاه آخور اصطبل ۲ ٠- حضیض پستی ۳ ٠- پایه گاه مرتبه قدر منصب ٠ جایگاه اسبان پایگاه
معنی کلمه پاگاه در ویکی واژه
پایگاه. فرود، پستی. قدر، مرتبه.
جملاتی از کاربرد کلمه پاگاه
فرزانه فرزند من خواستم بهره یاب دیدار همایونت گردم از بیم آنکه مبادا از نخجیر به شکار فرموده باشی، پای پویه ور نیروی جنبش نداشت. به ناچار خود در میانه راه درنگ آورده فرزندی میرزا جعفر را به خدمت فرستادم اگر هستی و سنگ دندانی نیست که پوست بر تن دوستان زندان کند و بزم خجسته فرگاه را بریاران انجمن پاگاه رندان فرماید، رهی را آگهی بخش شاید دمی دو به فر دیدارت که مصریان را شام و نهار است و دل باختگان را باغ و بهار از رنج روزگار و شکنج جدائی برآسائیم.
ناگاه ز پاگاه خری سر برداشت افسار ز سر فگند و افسر برداشت!
باری از بهتر فرگاه تا مهتر پاگاه بر آنند که در انجام این کام و کار آسان گزار که آشوبش به دستیاری من و میانداری غوغا از تو خواست، گامی رنجه نخواهی داشت و سرانگشت سیمین را که بازوی سنگ و پنجه سندان تابد یکره به گره گشائی شکنجه نخواهی جست، بیا به ناکامی آن همه و کامجوئی من پایی در این کار نه و دستی فرا زیر این بار بر، شاید رمیده شکاری رام گردد و شمیده نگاری در دام افتد. اگر این بار در این کار چون دگر بارها ودگر کارها هنجار سخت روئی و سست رائی آری و انجام این کمینه هوس را که پریشانی ها در پیش و پشیمانی ها در پس است به پر مگسی در هم و بر هم گذاری پندار نیکم نیک نیک آلوده بدگمانی خواهد شد، و خوی خیره کش را در ترکتازی های کشاکش تیر کشش و کوشش از کیش کاوش در چله سخت گمانی خواهد رفت.
بود پاگاه تو زایشان بپای برآیی به جاه و بمانی بجای
ناگاه ز پاگاه خری سر برداشت افسار ز سرفگند و افسر برداشت
فرصت خاریدن سر نیست مجنون مرا مرغ می خارد به پاگاهی سر مجنون من