پاکوب
معنی کلمه پاکوب در فرهنگ معین
معنی کلمه پاکوب در فرهنگ عمید
۲. (صفت فاعلی ) پاکوبنده، رقاص.
* پاکوب کردن: (مصدر متعدی ) چیزی را در زیر پا له کردن، لگد کردن، پامال کردن.
معنی کلمه پاکوب در فرهنگ فارسی
۱-( اسم صفت ) پاکوبنده پای باز رقاص ۲-( اسم صفت ) کوفته شده بپای پاکوبیده پایمال .
کوفته شده پای رقاص
معنی کلمه پاکوب در ویکی واژه
کوفته شده، له شده.
جملاتی از کاربرد کلمه پاکوب
یکی بر، دار دست افشان یکی در نار پاکوبان عجب شوریست در سرها، عجب سوزیست در دلها
گهی مستان و پاکوبان بدستان زمانی عاقل و هشیار گفتند
چنان دور از تو پاکوب بلا شد که خون گرید بحالش دشمن امروز
برای دسترسی به این آبشار، در جاده شهرکرد_اردل، دردر نزدیکی انتهای تنگه درکش ورکش اردل و قبل از ورود به تونلها، بعد از تابلویی که " ۱۵ کیلومتر به اردل " را نشان میدهد، در سمت چپ جاده، مسیر پاکوبی قرار دارد که با یک شیب تند به پایین دره میرود.
ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت
بزن دست و بگو ای مطرب عشق که آن سرفتنه پاکوبان درآمد
زان می که گر برابر آبستنی نهند پاکوبد از نشاط به زهدان او جنین
اغیار چو بسیارند در کوی تو پاکوبان بنیاد وصال ما زین زلزله ویران به
پیش آی و به عنف بوسه میدر ده پاکوب و به جهد باده میپیما
کف زن که ز بند این مظالم رستی پاکوب که از گردنت این بار افتاد
اگر مستی تو پاکوبان همی پرّی بیابان را اگر هوشیار می ترسی که راه کعبه پر خاراست