پاکشیدن

معنی کلمه پاکشیدن در فرهنگ معین

(کِ دَ ) (مص ل . ) ترک کردن ، دوری کردن .

معنی کلمه پاکشیدن در ویکی واژه

ترک کردن، دوری کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه پاکشیدن

به زندان داشت عمری جرأت جولان غبارم را به دامن پاکشیدن داد آخر سر به صحرایش
اگر کسی در وقت سخن گفتن ما می‌خسبد آن خواب از غفلت نباشد بلک از امن باشد همچنانک کاروانی در راهی صعب مخوف در شب تاریک می‌رود و می‌رانند از بیم تا نبادا که از دشمنان آفتی برسد همین که آواز سگ یا خروس به گوش ایشان رسد و به ده آمدند فارغ گشتند و پاکشیدند وخوش خفتند. در راه که هیچ آواز و غلغله نبود از خوف خوابشان نمی‌آمد و در ده به وجود امن با آن همه غلغلهٔ سگان و خروش خروس فارغ و خوش در خواب می‌شوند. سخن ما نیز از آبادانی و امن می‌آید و حدیث انبیاء و اولیاست. ارواح چون سخن آشنایان می‌شنوند ایمن می‌شوند و از خوف خلاص می‌یابند زیرا ازین سخن بوی امید و دولت می‌آید همچنانکه کسی در شب تاریک با کاروانی همراه است از غایت خوف هر لحظه می‌پندارد که حرامیان با کاروان آمیخته شده‌اند می‌خواهد تا سخن همراهان بشنود و ایشان را به سخن بشناسد چون سخن ایشان می‌شنود ایمن می‌شود « قُلْ یَا مُحَمَّدُ أقْرَا زیرا ذات تو لطیف است نظرها به او نمی‌رسند چون سخن می‌گویی در می‌یابند که تو آشنای ارواحی ایمن می‌شوند و می‌آسایند سخن بگو »
هرکه را شرع شریف آمد لقب پاکشیدن پیش او باشد ادب
با این گرانیی که تو داری چو پای خم مشکل بود ز کوی مغان پاکشیدنت
بنتواند کس از حد پاکشیدن نیارد گرگ سوی میش دیدن