پالاهنگ

معنی کلمه پالاهنگ در لغت نامه دهخدا

پالاهنگ. [ هََ ] ( اِ مرکب ) ( از پالا،کوتل ، جنیبت و آهنگ ،کشنده ، کش ). کمند. ( فرهنگ اسدی ). بالاهنگ. ( حاشیه نسخه خطی فرهنگ اسدی نخجوانی ). دوالی که بر لگام بندند تا در روز جنگ بدان دست خصم بندند.( از فرهنگی خطی ). طنابی که بر گوشه لگام بسته اسب را کشند. ( رشیدی ). کمندی که بر یک جانب لجام اسب بندند و اسب را بدان بکشند و گناهکار را نیز بدان محکم بربندند. ( برهان ). دنباله افسار. قیاد :
او چه دانست که خسرو ز سران سپهش
کشته و خسته بهم درفکند شش فرسنگ
و آنکه ناکشته و ناخسته بماند همه را
طوقها سازد گرد گلو از پالاهنگ.فرخی.کشی ز روم بخوارزم بت پرستان را
فسار بر سرو بر دست نیز پالاهنگ.معزی.درگه خسروان همه دریاست
یک گهر نی و صدهزار نهنگ
در پناه خرد نشین که خرد
گردن آزر است پالاهنگ.سنائی ( از جهانگیری ).کمین گشائی قهرت بکهربا بخشد
قوای جاذبه رااز برای پالاهنگ.نجیب الدین جرفادقانی ( از جهانگیری ).|| آنچه باعث تعلق باشد. || کهکشان. و حسین خلف گوید: این لغت در اصل پالاآهنگ بوده یعنی جنیبت کش چه پالا بمعنی اسب جنیبت است که اسب کوتل باشد و آهنگ بمعنی کشیدن و چون در میان علمای فرس مقرر است که هرگاه خواهند دو کلمه را باهم ترکیب کنند اگر حرف آخر کلمه اول با حرف اول کلمه آخر از یک جنس باشد یک حرف را ساقط سازند بنابر آن یک الف را حذف کرده پالاهنگ خواندند. ( برهان ). و رشیدی گوید: «... حق آنست که هنگ بمعنی کشنده باشد. پس در لغت اول [ یعنی پالاهنگ ] احتیاج به حذف الف نیست لکن در لغت پالهنگ احتیاج به حذف الف است چه در اصل پالاهنگ بوده مگر آنکه هنگ نیز در اصل آهنگ بود چنانچه جمعی گفته اند.».

معنی کلمه پالاهنگ در فرهنگ معین

(هَ ) (اِمر. ) نک پالهنگ .

معنی کلمه پالاهنگ در فرهنگ عمید

۱. افسار.
۲. کمند، بند، ریسمان.
۳. ریسمانی که به افسار اسب ببندند: در پناه خِرَد نشین که خرد / گردن آز راست پالاهنگ (خاقانی: ۸۹۷ ).

معنی کلمه پالاهنگ در فرهنگ فارسی

افسار، کمند، بند، ریسمان، ریسمانی که به لگام بند
( اسم ) پالهنگ .

معنی کلمه پالاهنگ در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:پالهنگ

معنی کلمه پالاهنگ در ویکی واژه

نک پالهنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه پالاهنگ

بست شاپورش دست ملک روم به یشت کرد بهرامش بر پای مهان پالاهنگ