پاشیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) پراکنده. متفرق. برافشانده. برشاشیده. منثور : از روی چرخ چنبری رخشان سهیل و مشتری چون بر پرند ششتری پاشیده دینار و درم.لامعی ( دیوان چ دبیر سیاقی ص 97 ). || فروریخته : زبس خون که هر جای پاشیده بود زمین همچو روی خراشیده بود.اسدی.
معنی کلمه پاشیده در فرهنگ معین
(دِ ) (ص مف . ) ۱ - پراکنده ، متفرق . ۲ - ریخته ، ریخته شده .
معنی کلمه پاشیده در فرهنگ عمید
ریخته شده، پراکنده شده.
معنی کلمه پاشیده در فرهنگ فارسی
(اسم . پاشیدن ) ۱- پراگنده متفرق بر افشانده منثور . ۲- ریخته ریخته شده فرو ریخته .
جملاتی از کاربرد کلمه پاشیده
نپاشیده است ای صیاد تا از هم سراپایت کمندی می توانی ساختن زین تار و پود اینجا
ز آستان تو تابنده آفتاب شرف به خاک راه تو پاشیده مایه اقبال
ز بس نعل پاشیده بر دشت کین زره داشت پوشیده گفتی زمین
«اولاً دریابیگی… شرط عمدهٔ بقای خود را رضای خاطر انگلیسیها دانستهاست. ثانیاً در بین افراد بنادر تخم نفاق پاشیده و با وخیم کردن اوضاع سیاسی دو ثمرهٔ عمده برده؛ یکی آن که به واسطهٔ این اختلافافکنی، انجمن ولایتی بوشهر تشکیل نشده که مبادا دزد بگیری و ناظری برای ایشان پیدا شود…»
نوشیده و پوشیده و استاده بجای پاشیده شبه بر گل و پوشیده قبای
حملات متفقین رو به ایتالیا (آمریکا و انگلیس) به جزایر ایتالیا از جمله سیسیل باعث شد ایتالیاییها به دو دسته تقسیم شوند یکی طرفدار متحدین و دیگران که مخالف موسولینی بودند علیه متحدین. با این کار ایتالیا از هم پاشیده شد و افسار امور از دست حکومت موسولینی خارج شد. گرچه سلاحهای زیادی برای مقابله از آلمان در یافت کرده بود به عنوان مثال تعدادی تانک تایگر آلمانی که اصلاً ایتالیاییها استفاده نکردند و توسط آلمانیها خارج شد.
و اگر ذره ای از نور خورشید حقیقت بعضی از صفات او بر دلهای ارباب عقول قویه پرتو افکند خار و خس وجود ایشان را در هم سوزد و تار و پود هستیشان را از هم بگسلاند و اگر گوشه ای از پرده جمال ازل از برای صاحبان مدارک عالیه برداشته شود اجزای وجودشان از هم پاشیده و دلهای ایشان پاره پاره گردد و نهایت فهم نفوس قدسیه و عقول عالیه آن است که بفهمند که رسیدن به حقیقت صفات جلال و جمال او محال است، و زبان عقل از ادای شمه ای از اوصاف او حقیقه ابکم و لال.
پوشیده چشم شیر فلک ز انتشار آن پاشیده مغز گاو زمین از فشار این
از فیلمهای معروف او میتوان به بازی در مجموعه تلویزیونی از هم پاشیده اشاره کرد.
به روی دشت و دمن ماهتاب تابیده به هر کجا نگری نقره گرد پاشیده
توانگرزادهای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهای مناظره در پیوسته که: صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده. به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده؟!
تیغ او روز وغا گردن خصم افکندهست دست او گاه سخا مخزن زر پاشیدهست
باز است چشم خلق بقدر گدا زخویش پاشیدهاند بر رخ محفل گلاب شمع