پازن

معنی کلمه پازن در لغت نامه دهخدا

پازن. [ زَ ] ( اِ ) رَنگ. بز کوهی. ( برهان ). وَعل فارسی. اُیَّل. تیس جبلی. بُزل ( مولَّد پازهر حیوانی ) .

معنی کلمه پازن در فرهنگ معین

(زَ ) [ په . ] (اِ. ) بز نر کوهی .

معنی کلمه پازن در فرهنگ عمید

= بُز * بُز کوهی

معنی کلمه پازن در فرهنگ فارسی

بزنر، بزکوهی، باژن وپاژن هم میگویند
( اسم ) بز نر کوهی رنگ وعل فارسی .
بز کوهی بزل

معنی کلمه پازن در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:بز کوهی

معنی کلمه پازن در ویکی واژه

بز نر کوهی.

جملاتی از کاربرد کلمه پازن

بذله ای از لفظ توست حکمت یونان نکته ای از نطق توست نامه پازند
بپاسخ بدو گفت شاه زن است که زین سان شتابنده و پازن است
گویند نخستین سخن از نامه پازند آنست که با مردم بد اصل مپیوند
حرف و صوت ار قضا بگرداند مرحبا زند و حبذا پازند
بر گل نو زندباف مطربی آغاز کرد خواند بالحان خوش نامه پازند و زند
ای خوانده کتاب زند و پازند زین خواندن زند تا کی و چند؟
بگویم کان چه زند است و چه آتش کز او پازند و زند آمد مسما
زو دوسترم هیچ کسی نیست و گرهست آنم که همی گویم پازند قرانست
همه ز جلدی و چستی به دشت چون آهو همه ز تندی و تیزی به کوه چون پازن
این شعر به آیین لبیبی است که فرمود « گویند نخستین سخن از نامهٔ پازند»