جملاتی از کاربرد کلمه پارهسنگ
چو دریا خَرَد گوهر از کان تنگ دهد کشتی دُر به یک پارهسنگ
نبیند کس درین ره پارهسنگی که رهرو را نفرماید درنگی
تو از سوز جگر پیمانهای چون لاله پیدا کن که از هر پارهسنگی چشمهساری میشود پیدا
فضای جهان بر فراخیش تنگ ازو کوه البرز یک پارهسنگ
چنان سنگهایش به هم درز تنگ که گویی بنا شد ز یک پارهسنگ
که دیده حصاری ز یک پارهسنگ؟ که با برج چرخ است برجش به جنگ