پابست. [ ب َ ] ( ن مف مرکب ) پای بند. مقیّد. دل بسته. دلباخته : شیخی بزنی فاحشه گفتا مستی پیوسته بدام دیگری پابستی.خیام.- پابست اَمری بودن ؛ بدان تعلق خاطر و دلبستگی داشتن. - پابست کسی بودن ( شدن ) ؛ دلباخته یا دلبسته کسی بودن یا شدن. || ( اِ مرکب ) بنیاد عمارت. ( غیاث اللغات ). پای بست. || محکم. ( غیاث اللغات ).
معنی کلمه پابست در فرهنگ معین
(بَ ) (ص مر. ) ۱ - مقید. ۲ - دلباخته . ۳ - (اِمر. ) کرسی ساختمان .
معنی کلمه پابست در فرهنگ عمید
۱. [مجاز] پابند. ۲. [مجاز] کسی که علاقه مند به کاری یا چیزی باشد. ۳. [قدیمی، مجاز] مقید، گرفتار. ۴. (اسم ) [قدیمی] شِفته، بنیاد عمارت