پا زدن

معنی کلمه پا زدن در لغت نامه دهخدا

پا زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بسیار راه رفتن در تجسس چیزی : تمام شهر را پا زدم.
- پا زدن به کسی در حساب ؛ به دغلی از حق او کاستن. مبلغی از طلب او را انکار کردن. قسمتی از دَین راانکار کردن.

معنی کلمه پا زدن در فرهنگ معین

(زَ دَ ) (مص ل . ) زیان رسانیدن ، خیانت کردن .

معنی کلمه پا زدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- با حرکت پا بجلو رفتن در شنا دو چرخه سواری و غیره . ۲- بسیار راه رفتن در تجسس چیزی: تمتم شهر را پازدم.یا پازدن بکسی ( در حساب ). بدغلی از حساب او کاستن مبلغی از طلب او انکار کردن . پازش ( اسم ) گیاه و علف زیادتی را از میان غله زار کندن و دور افکندن و جین کردن .
بسیار راه رفتن در تجسس چیزی

معنی کلمه پا زدن در ویکی واژه

زیان رسانیدن، خیانت کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه پا زدن

از دست و پا زدن نشود آرمیده بحر کوه شکیب، لنگر طوفان عالم است
ترسم زبان بسوزد اگر گویم آن چه گفت در وقت دست و پا زدن آن سرو خوش خرام
شاهد خامی است دست پا زدن در بند عشق برنمی خیزد صدا چون جوهر از زنجیر من
غرق ندامتیم و همان پیش می‌بریم چون موج پا زدن به سریکدگردرآب
در کار عشق سعی به جایی نمی رسد در بحر دست و پا زدن از ناشناوری است
دست ولا زدند بدامان شاه عشق بر هر دو عالم از ره تحقیق پا زدند
عیسی به چرخ سود سر از پشت پا زدن این راه دور قطع به یک گام می شود
وقت پشت پا زدن شد، می‌زنی خود دست و پا وقت ترک سر رسید و، فکر سامان می‌کنی؟
پوچ است در رهایی ما دست و پا زدن چون بند دست و پای خدایی است بند ما
هر یکی را رمز و غمزی کرده بی آرام دوست ای بسا در قعر این دریا که دست و پا زدند