معنی کلمه ویل در لغت نامه دهخدا
ویل. [ وَ / وِ ] ( صوت ، اِ ) وای ، وآن کلمه افسوس است. ( غیاث اللغات ). کلمه تقبیح و افسوس است. ( برهان ). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن ، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. ( غیاث اللغات ). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند :
نصیب دشمن تو ویل و وای و ناله زار
نصیب تو طرب و خرمی و ناله چنگ.فرخی.راست پنداری همی بینم که بازآیی ز مصر
درفکنده در سرای ملحدان ویل و عویل.فرخی.حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین.منوچهری.گر نباشی ز اهل ستر به زهد
خواند باید بسیت ویل و ثبور.ناصرخسرو.|| سختی. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). || عداوت. ( غیاث اللغات ). || شور و فغان بر مصیبت. ( غیاث اللغات ) ( برهان ). نفیر و افغان از مصیبت ، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند. ( فرهنگ اسدی ). || هلاک. ( غیاث اللغات ) ( برهان ). هلاکت. ( برهان ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ).
ویل. [ وی / وَ / وِ ] ( اِ ) ظفر. ( لغت فرس ). فتح و ظفر. نصرت. ( برهان ). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش. ( برهان ) ( انجمن آرا ). هنگام یافتن کاری به مراد. ( لغت فرس ) :
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل.رودکی ( از لغت فرس اسدی ).
ویل. [ وَ ] ( اِخ ) نام وادیی است در جهنم یا نام چاهی یا دروازه ای در آن. ( منتهی الارب ). نام جایی است در دوزخ. ( برهان ). نام رودی است در دوزخ ، و گویند سنگی است در دوزخ نعوذباﷲ. ( مهذب الاسماء ) :
در تنور ویل بادا دشمنت
از بلسک چینور آمیخته.فرخی.- چاه ویل ؛ در تداول ، تمامی نپذیرفتن هزینه و مصرف چیزی است. آنگاه که هزینه ها موجب اتمام کار نشود گویند: چاه ویل است ، هرچه بریزی تمامی نمی پذیرد، در تداول ، محل خرج و مصرف پایان ناپذیر: خرج خانه ما چاه ویل است ، هرچه تویش بریزی پر نمی شود. ( فرهنگ اصطلاحات عامیانه جمال زاده ).