وکیل در
معنی کلمه وکیل در در فرهنگ معین
معنی کلمه وکیل در در فرهنگ فارسی
معنی کلمه وکیل در در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه وکیل در
پیر طریقت گفته: الهی دردیست مرا که بهی مباد، این درد مرا صوابست، با دردمندی بدرد خرسند کسی را چه حسابست، الهی قصه اینست که برداشتم این بیچاره درد زده را چه جوابست. آن عزیز راه و بر گزیده پادشاه یونس پیغامبر که قصه وی میرود روزگار و حال او همین صفت داشت، مردی بود در بوته بلا پالوده زیر آسیای محنت فرسوده، تازیانه عتاب بیمحابا بر سر وی فرو گذاشته، و هر چند که در مجمره بلا جگر او بیش کباب کردند او بر بلای خود عاشق تر بود که ماه روی عشق حقیقت را که نشان دادند در کوی بلا نشان دادند در حجره محنت. در آثار منقولست، اذا احبّ اللَّه عبدا صبّت علیه البلاء صبّا. رضوان با همه غلمان چاکر خاک قدم اهل بلاست، اقبال ازلی و تقاضای غیبی معدّ بنام اهل بلاست محبّت الهی غذای اسرار اهل بلاست. لطف و رحمت ربّانی وکیل در خاص اهل بلاست. صفات قدیم زاد و توشه اهل بلاست، ذات پاک منزّه مشهود دلهای اهل بلاست، «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» از سرا پرده غیب هدیه و تحف اهل بلاست. «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ» سرانجام و عاقبت اهل بلاست.
اختر دلیل و صدق سبیل و قضا وکیل دربند قال سبحه صد دانه ام هنوز
آنا و ورونسکی همچنان به دیدار یکدیگر ادامه می دهند. کارنین با یک وکیل در مورد طلاق مشورت میکند. در آن زمان، طلاق در روسیه فقط میتوانست توسط طرف بی گناه در یک رابطه درخواست شود و مستلزم این بود که طرف گناهکار اعتراف کند یا اینکه طرف گناهکار در حین عمل زنا مشاهده شود. کارنین آنا را مجبور میکند تا برخی از نامههای عاشقانه ورونسکی را تحویل دهد، که وکیل آنها را برای اثبات رابطه کافی نمیداند. استیوا و دالی علیه تلاش کارنین برای طلاق بحث می کنند.
او در سال ۱۸۴۵ به عنوان وکیل در فهرست وکلای شهر نانسی انتخاب شد
بو علی و ایلمنگو را به بلخ فرستادند در شعبان این سال. و حدیث کرد یکی از فقهای بلخ، گفت: این دو تن را دیدم آن روز که به بلخ میآوردند، بو علی بر استری بود موزه بلند ساق پوشیده و جبّه عتابی سبز داشت و دستار خز، چون به کجاجیان رسید، پرسید که این را چه گویند؟ گفتند: فلان، گفت: ما را منجّمان حکم کرده بودند که بدین نواحی آییم، و ندانستیم که برین جمله باشد. و رضی پشیمان شد از فرستادن بو علی و گفت: پادشاهان اطراف ما را بخایند، نامه نبشت و بو علی را بازخواست. وکیل در نبشت که رسول میآید بدین خدمت. سبکتگین پیش تا رسول و نامه رسید، بو علی و ایلمنگو را با حاجبی از آن خویش به غزنی فرستاد تا به قلعت گردیز بازداشتند. چون رسول دررسید، جواب بفرستاد که خراسان بشوریده است و من به ضبط آن مشغولم، چون ازین فارغ شوم سوی غزنین روم و بو علی را بازفرستاده آید.
که چون به کعبهٔ رسی هیچ یاد من نکنی که از وکیل دربد تباه گردد کار
ادریس عبدالوکیل در ۱۵ مارس ۲۰۰۰، در سن ۷۴ سالگی درگذشت.
میسون که معنای زندگی خود را در زندگی نظامی یافته بود، پس از مجروح شدن در عملیات شکستخوردهای برای ترور دیکتاتور کشور پالدونیا در آمریکایجنوبی، از واحد نیروهای ویژهی ارتش آمریکا بازنشسته میشود و پس از سالها، با موفقیت در آزمونهای لازم وارد حرفهی وکالت میشود تا زندگی خانوادگی خود با همسر و دخترش را بچرخاند. اما این شغل روح او را آرام نمیسازد. اکنون او از قهرمان عملیات ویژه تبدیل به وکیل درجه دومی شده که میباید نیش و زخمزبانهای همسرش را تحمل کند.
آنتونی لاومه در سن ۲۵ سالگی، از فرانسه به نیمکره غربی نقلمکان کرد. پدرش در دعوای حقوقی علیه یک وکیل در کاستلساراسین شکست خورد که باعث بروز مشکلات مالی برای وی شد. علاوه بر این، او پس از مرگ کاردینال مازارین، حمایت مالی خود را از دست داد و از برخورد با پروتستانها رنج میبرد. گمان میرود که لاومه سفرهای دریایی خود را به صورت مخفیانه انجام داده باشد، زیرا مورخان نام او را در فهرست مسافران کشتیهایی که از یک بندر فرانسوی حرکت کردهاند، پیدا نکردند.
هی در ۲۹ اکتبر ۱۹۱۹ در خانه فردریک هی و لیدیا تراشسلر در برن متولد شد. اکثر جوانان سوئیسی در فضای سیاسی پیش از جنگ دوم جهانی و تنشهای آن در ژنو درگیر بودند. هی در دانشکده ژنو حقوق خواند و در سال ۱۹۴۴ در آزمون کانون وکلای ژنو شرکت کرد. از ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ وی به عنوان وکیل در ژنو کار کرد.
این مقدار با بنده گفت، و درین هیچ بدگمانی نمینماید . خداوند دیگر چیزی شنوده است؟ آنچه رفته بود و او را بر آن داشته بودند، بتمامی بازگفت. گفتم: من که بو نصرم ضمانم که از آلتونتاش جز راستی و طاعت نیاید. گفت: هر چند چنین است، دل او درباید یافت و نامه نبشت تا توقیع کنیم و بخطّ خویش فصلی در زیر آن بنویسیم که بر زبان عبدوس پیغام داده بودیم که با وی چند سخن بود گفتنی، و وی جواب برین جمله داد که شنودی؛ و چون این سخنان نبشته نیاید، وی بدگمان بماند. گفتم: آنچه صلاح است، خداوند با بنده بازگوید تا بنده را مقرّر گردد و داند که چه میباید نبشت. گفت: از مصالح ملک و این کارها که داریم و پیش خواهیم گرفت، آنچه صواب است و بفراغ دل وی بازگردد، بباید نبشت، چنانکه هیچ بدگمانی بنماند او را. پس بسر کار شدم، گفتم: من بدانستم که نامه چون نبشته باید، فرمان عالی کدام کس را بیند که برد؟ گفت: وکیل درش را باید داد تا با عبدوس برود. گفتم: چنین کنم و بیامدم و نامه نبشته آمد برین نسخت که تعلیق کرده آمده است.