وژن

معنی کلمه وژن در لغت نامه دهخدا

وژن. [ وَ ژَ ] ( اِ ) آلودگی وکثافت. ( فرهنگ نظام ). کثافت و نجاست. ( برهان ) ( آنندراج ). کثافت. ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) :
از آن ز زرق و ریا گشت ظاهرش طاهر
که از نفاق درونت وژن نمی داند.
رضی الدین نیشابوری ( از انجمن آرا و فرهنگ نظام ).
مبدل وسن. ( فرهنگ نظام ). رجوع به وسن ( اِ ) شود.

معنی کلمه وژن در فرهنگ معین

(وَ ژَ ) (اِ. ) ۱ - کثافت ، نجاست . ۲ - جسم بودن .

معنی کلمه وژن در فرهنگ عمید

۱. کثافت، نجاست.
۲. جسامت و هنگفتی.

معنی کلمه وژن در فرهنگ فارسی

(اسم ) کثافت نجاست : از آن زرق و ریا گشت ظاهرش طاهر که از نفاق درونت (درونه ) وژن نمی داند . ( رضی نیشابوری )

جملاتی از کاربرد کلمه وژن

درختی گشن بود هفتاد رش بفرمود شیر اوژن کینه کش
جهان پهلوان زاده پرهنر سرافزار و شیراوژن و نامور
زریر برادرت آن خردسال ببردند ترکان و اوژن سگال
به عنوان مواد طبیعی، ویولوژن‌ها جایگزین‌های امیدوارکننده‌ای برای کاربردهای الکترونیکی در مقایسه با مواد مبتنی بر فلز هستند. زیرا آن‌ها تمایل به گران بودن، سمی بودن و مشکل بازیافت دارند.
شاه شیر اوژن فریدون شاه‌کامد تیغ او برگ جان دوستدار و مرگ جان نابکار
ابوالفتح المظفر بن قوام‌الدین خداوندی که بردارد سر از دشمن بدان شمشیر شیر اوژن
شاه شیر اوژن حسن شه آنکه گوید نه سپهر خفته در ظلّ ظلیل رایت اعلای من
زان همه صف دران شیراوژن که شکستند شیر را گردن
شیر اوژن حسن شه آنکه ازوست درفشان نطق عیسوی دم من
خدیوا خوش بزی خرم گرفتی شبِ میلادِ شاهِ شیر اوژن
خور گوید کاشکی که زرین تنمی تا جام شراب شاه شیر اوژنمی