وِر
معنی کلمه وِر در لغت نامه دهخدا

وِر

معنی کلمه وِر در لغت نامه دهخدا

ور. [ وَ ] ( اِ ) سبق و تخته اطفال که معلمان بدان تعلیم دهند چنانکه فلانی فلان چیز ور میدهد؛ یعنی تعلیم میدهدو درس میگوید. ( آنندراج ) ( برهان ). سبق و تخته درس کودکان. تخته ای که در مکتب های قدیم معلمان روی آن به شاگردان تعلیم میدادند. سبق. ( فرهنگ فارسی معین ).
- ور دادن ؛ درس و سبق دادن. ( ناظم الاطباء ).
|| کنار. ساحل. بر. ( فرهنگ فارسی معین ) :
مگر عبره کنم شبهای بی حد
پس پشت افکنم شخهای بی مر
چو کشتی از شکم وز پنج دریا
برون آیم به پیشت خشک زین ور.
مسعودسعد ( دیوان ص 196 از فرهنگ فارسی معین ).
|| آزمایشی بوده است که در محاکم ایران قدیم از دو طرف دعوی می کرده اند تا راستگویی یکی معلوم شود و هر کسی موفق میشد او را محق میدانستند. از جمله این آزمایش ها نوشانیدن آب آمیخته به گوگرد و گذشتن از میان آتش بود. ( فرهنگ فارسی معین ).
- ور سرد ؛ آزمایش با اشیاء سرد از این قبیل : مدعی و مدعی علیه هردو میبایست در آبی فروروند نفس هریک زودتر تنگ میشد و سر از آب بیرون میکرد محکوم میگشت. دست چپ متهم را به پای راستش می بستند وریسمانی هم به کمرش تا در وقت ضرورت بتوانند او را از آب بدر آورند آنگاه او را در آبی می انداختند اگر در آب فرومیرفت بی گناهی وی ثابت بود و اگر در روی آب میماند مقصر و محکوم بود زیرا آب پاک او را به خود نپذیرفته. ( فرهنگ فارسی معین ).
- ور گرم ؛ آزمایش با اشیاء گرم از این قبیل : متهم میبایست چندی دست خود را در آتش نگهدارد اگر آسیبی به وی نمیرسید بی گناه محسوب میشد. مدعی علیه میبایست با پیراهن یا جامه اندوده به موم یا قیر از میان آتش بگذرد اگر آسیبی نمی دید بی گناه بود. دست یا عضو دیگر مدعی و مدعی علیه را داغ زده مهر و موم میکردند. پس از سرآمدن مدت معین مهر و موم را گشوده زخم هر کدام زودتر بهبود میبافت او را محق میدانستند. ( فرهنگ فارسی معین از مزدیسنا چ 1 ص 442 به بعد ).
|| گرمی و حرارت. ( آنندراج ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || سینه به لغت زند و پازند. صدر. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بر و سینه و صدر. ( ناظم الاطباء ). ور مرادف بر است در جمیع معانی. ( آنندراج ). || کمر. || پهلو. ( فرهنگ فارسی معین ).
- ور دل کسی نشستن ؛ پهلوی او نشستن.
|| ( حرف اضافه ) بر. علی ̍. ( فرهنگ فارسی معین ) : فضل دادیم و افزونی بعضی را ور بعضی. ( کشف الاسرار ج 1 ص 775 از فرهنگ فارسی معین ). || ( پیشوند ) بر سر افعال درآید به معنی بر، بالا: ورجستن ؛ بالا جستن. ( یادداشت مؤلف ). || ( پسوند ) پسوند دارندگی واتصاف که در آخر اسم درآید به معنی خداوند و صاحب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). دارنده ٔچیزی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). همیشه به طور ترکیب استعمال میشود مانند پیشه ور؛ یعنی صانع و دارای صنعت وتاجور؛ صاحب تاج و رهور؛ رونده و مسافر و سخنور؛ فصیح و زبان آور و هنرور؛ خداوند هنر. ( ناظم الاطباء ). مؤلف انجمن آرا آرد: یحتمل مخفف آور باشد. و آنندراج گوید گویا مخفف آور است و به واو معروف نیز یحتمل. رجوع به انجمن آرا و آنندراج شود. دارای. مند، مانندآبله ور. آزور :

معنی کلمه وِر در فرهنگ معین

( ~. ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - بغل ، پهلو. ۲ - سینه . ۳ - کمر.
(و ) (اِ. ) (عا. ) سخن بی معنی . ، شرُ ~حرف مفت ، سخن بی معنی .
( ~. ) ۱ - (حر. ) حرف شرط ، مخفف و اگر. ۲ - ( اِ. ) طرف ، جانب . ۳ - پسوندی است که به اسم می پیوندد و دارندگی را می رساند:بارور، تاج ور، کینه ور. ۴ - پیشوندی است که بر سر افعال درآید به معنی بر: ورآمدن ، ورافتادن . ۵ - بر سر اسماء (ریشه و مصادر مرخم ) درآید
( ~. ) [ په . ] (اِ. ) در ایران باستان در محاکمه های مبهم و مشکل دو طرف دعویی را مورد آزمایش (ور ) قرار می دادند و آن دو گونه بوده است : ۱ - ور گرم (گذشتن از آتش ). ور سرد (خوردن سوگند ) و آن آب آمیخته با گوگرد بوده است که به متهم می خورانیدند.
( ~. ) (اِ. ) گرمی ، حرارت .
(وَ ) (اِ. ) تخته ای که در مکتب های قدیم معلمان روی آن به شاگردان تعلیم می دادند، سبق .

معنی کلمه وِر در فرهنگ عمید

در ایران باستان، هر نوع آزمایش ایزدی که برای تشخیص گناهکار از بی گناه صورت می گرفت، مانندِ نوشیدن آب آمیخته به گوگرد یا گذشتن از میان آتش.
دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): رنجور، مزدور، گنجور.
سخن بیهود و بسیار، پرحرفی.
* ور زدن: (مصدر لازم ) [عامیانه] پرگویی کردن.
دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پیشه ور، هنرور، تاجور، پهناور، بارور، پیله ور، سخنور، نامور، کینه ور.
بر (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): ورآمدن، ورافتادن.
۱. بر.
۲. کنار، پهلو.
۳. جانب، سمت.
۴. سینه.
و اگر.

معنی کلمه وِر در فرهنگ فارسی

۱ - واگر : اگر بدو گیتی آن روز یابیم بر سودیم ور بود خود را دریابیم به نبود خود خشنودیم .

معنی کلمه وِر در دانشنامه عمومی

وَر ( پهلوی: وَر var؛ اوستایی: ورنگه varangh ) یا پَساخت ( pasâxt ) یا آزمایش ایزدی یا داوری ایزدی آزمون هایی بود در دین مزدیسنا که از سوی داوران برای اثبات راست گویی یا حقانیت کسی برگزیده و به اجرا گذاشته می شد. ور تنها ویژهٔ ایرانیان نبوده و در اروپا نیز تا سده های میانه رواج داشته است.
در ایران باستان ور بر دو گونه بوده است، ور سرد و ور گرم.
ور گرم یا ور آتش قسمی از قضاوت بود که از آتش یا فلز گداخته، راه رفتن بر روی آتش یا فرو بردن دست در آب یا روغن جوش مدد می گرفت. برای نمونه گذر سیاوش و ریختن فلز گداخته بر سینهٔ آذرپاد مهرسپندان برای اثبات ادعا، گونه هایی از ور گرم بوده اند. ور سرد یا ور آب نیز عبارت از غوطه ور شدن در آب و خفه شدن و نوشیدن زهر و چون آن است. در بیشتر موارد آب را با موادی چون گوگرد یا خاکه زر مخلوط کرده و به شخص می خوراندند. خوراندن آبِ گوگرد ( اوستایی: Soakenta Vant ) به واژگان سوگند تبدیل شده و امروزه در زبان فارسی سوگند را با فعل خوردن به کار می برند. به علت جایگاه مهم آتش در ایران باستان، ور گرم را برای بزرگان جامعه و متولیان دین به کار می برده اند.
در رشن یشت دربارهٔ ور آتش، ور روغن و ور شیرهٔ گیاهان مطالبی آمده است. این یشت دربارهٔ ایزد رشن یا رشنو است که ایزد سوگند یا آزمایش ایزدی بوده است. چند بند اول آن شامل درخواست از رشن برای حاضر شدن در هنگام برگزاری ور است. در یشت دوازدهم ( بند سوم ) از انجمن داورانِ ور یا اوروَثا ( urvaθâ ) و سرپرست این انجمن تکئشه ( tkaeša ) یاد شده است، که سرپرست احتمالاً کار فراهم کردن آلات و ادوات آزمون را به عهده داشته است.
در برخی متن های زرتشتی از جمله گزیده های زات سپرم ( فصل بیست و سوم ) به گذر زرتشت از دو ورِ گرم و یک ور سرد اشاره شده است: نخست گذر از آتش بود که او سه گام را به نماد نیکی در گفتار و کردار و پندار در آتش سوزان برداشت و آسیبی ندید، دوم فلز گداخته بر سینه اش ریختند که یخ بست و سوم آنکه شکمش را دریدند و دستی بر شکمش کشیده و زخم را بهبود داد.
ور در میان مسیحیان اروپایی نیز رواج داشته است و بدان آزمون دشوار ( انگلیسی: Ordeal ) می گفتند. این آزمون برای نشان دادن گناهکاری یا بی گناهی کسی انجام می شد. اگر در روند این آزمون دردناک شخص زخمی می شد یا پس از آزمون زخمش به تندی بهبود می یافت او را بی گناه می شمردند. این آزمون از یونانی های باستان به روم رسید و در تمام اروپا گسترش پیدا کرد، مثلاً در انگلستان میان آنگلوساکسون ها رواج داشته است. این آزمون برای نجیب زادگان توسط آتش همانند راه رفتن روی آهن گداخته و مردمان فروطبقه تر با آب انجام می شد. شیوهٔ دیگری از این آزمون که با گسترش مسیحیت در اروپا انجام می شده آزمون صلیب بوده است. در این شیوه دو صاحب ادعا روبه روی یکدیگر می ایستادند و دست هایشان را همانند چلیپا می گشودند، نخستین کسی که دستش می افتاد گناهکار شمرده می شد. با گذشت زمان این آزمون به مبارزهٔ دوئل تبدیل شد.
ور (بخش). شهرستان ور ( به فرانسوی: Var ) در ناحیه پروانس آلپ - کوت دازور در کشور فرانسه واقع شده است.
ور (رود). ور رودی است به دریای مدیترانه می ریزد. این رود از کشور فرانسه می گذرد.
معنی کلمه وِر در فرهنگ معین
معنی کلمه وِر در فرهنگ عمید
معنی کلمه وِر در فرهنگ فارسی

معنی کلمه وِر در ویکی واژه

مطابق زِر یا زِر زدن، که بصورت وِره‌وِر نیز صرف می‌شود. وِره‌وِر اِلَمَع زِرزِر نکن.
(مجاز): جایگزین وَر، چیزی را تقدیم کردن، دادن در گویش بهاری.

جملاتی از کاربرد کلمه وِر

دیشو به خیال صدف سینهٔ صافت تا وقت سحر مُروِرِیِ اشک مُسُفتُم
هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود
نام الله‌وِردی ترکیبی است از الله عربی و وردی ترکی و معنای واژه الله‌وردی «خداداد» است.
یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ در پیش قوم خویش می‌آید روز رستاخیز فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ تا ایشان را بآتش رساند وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (۹۸) و بد رسیدن جای که بآن رسند.
به عون خود وِرا دادم وصالش برون آوردم از رنج و وبالش
ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها، ای لا یساکنونک فی المدینة إِلَّا قَلِیلًا حتّی یخرجوا منها.
به هیچ وِردِ دگر نیست حاجت ای حافظ دعایِ نیمْ شب و درسِ صبحگاهت بس
استان سِوِردْلوفسک (به روسی: Свердло́вская о́бласть، تلفظ: سِوِرْدْلُوْسکایا اُبْلاست) یکی از واحدهای فدرال کشور روسیه است.
استان مسکو رسماً در ۱۴ ژانویه ۱۹۲۹ تشکیل شد و از شمال و شمال غرب با استان تِوِر، از شرق و شمال شرق با استان ولادیمیر، از جنوب با تولا، از جنوب غرب با کالوگا و از غرب با اسمولِنسک مرز مشترک دارد.
مَرِهْ دُوسْتْ بَدی، هٰا خِنِسْتْ آیِسْتْ آیِسْتْ سیم دِ دِسْتْ، مِشْکینْ کِمِنْ رِهْ وِرٰایِسْتْ
تُرکْ‌رِهْ دیمه آتِشْ بَزِهْ دامِن داغْ خُور به عِراقْ بَوِرْدِهْ تُرکِسْتُونِ چٰاغْ
نه او خورد و نبُد رنجی وِراهم ببر تو این زمان فرمان آدم
والتر هاول دِوِرِل که یکی از اعضای فعال انجمن به‌شمار می‌آمد کاشف الیزابت سیدل مشهورترین مدل نقاشی این دوران بود.
دَکِتْمِهْ غَمْ‌خُونه یادْ آمُو جانانِمْ دَرْ بُوِرْدِهْ هَمونْ غَمْ که دِلْ بی لَمالَم