ولی

ولی

معنی کلمه ولی در لغت نامه دهخدا

ولی. [ وَ ] ( حرف ربط ) مخفف ولیکن. صاحب المعجم گوید: اصل آن ولیک است و ولیک اصلش لیک. ولیک اصلش بیک به پارسی قدیم میرسد که امروز مهجورالاستعمال است. رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم شود. ولیکن. ولکن ( عربی ). حرف ربط است و استثناء را رساند. اما :
ستایش خوش آید همه خلق را
ولی سست باشند گاه کرم.ابوشکور.به نیک و بد سر آید زندگانی
ولی از تو نباشد شادمانی.( ویس و رامین ).چو ابراهیم با بت عشق می باز
ولی بتخانه را از بت بپرداز.نظامی.گر نمی آید بلی زیشان ولی
آمدنْشان از عدم باشد بلی.مولوی.گفتم به گوشه ای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست.سعدی.حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.حافظ.خال سرسبز تو خوش دانه عیشی است ولی
بر کنار چمنش وه که چه دامی داری.حافظ.من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من.حافظ.
ولی. [وَل ْی ْ ] ( ع اِمص ) نزدیکی. ( منتهی الارب ). قرب. ( اقرب الموارد ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اِ ) باران بعدِ باران وسمی. ( منتهی الارب ). باران پس ازباران یا پس از وسمی. ( اقرب الموارد ). || نزدیک : داره ولی داری ؛ قریب منه. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) بعدِ وسمی باریدن باران. ( منتهی الارب ). || نزدیک شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر ). || حصول دومی پس ازاولی بدون فاصله. ( اقرب الموارد ). پی درپی درآمدن.
ولی. [ وَ لی ی ] ( ع اِ ) باران دوم بهاری. ( منتهی الارب ). باران که پس از باران می بارد، یا باران بعدِ وسمی. ( از اقرب الموارد ). ج ، اولیة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
ولی.[ وَ لی ی ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. دوست ویار نیکان. ( مهذب الاسماء ) : اﷲ ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور. ( قرآن 257/2 ).
ولی. [وَ لی ی / وَ ] ( از ع ص ، اِ ) محب و صدیق. ( از اقرب الموارد ). محب و دوستدار. معین و ناصر. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ناصر. نصیر. ( اقرب الموارد ). یاری دهنده. ( غیاث اللغات ). یار و مددکار. || دوست. ( منتهی الارب ). دوست و صدیق. ( غیاث اللغات ) :

معنی کلمه ولی در فرهنگ معین

( وَ یُ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - دوست ، یار. ۲ - نگهبان . ۳ - کسی که عهده دار انجام کارهای کس دیگر باشد.
(وَ ) [ ع . ] (حر رب . ) استثناء را رساند: اما، ولیکن .

معنی کلمه ولی در فرهنگ عمید

۱. پدر و مادر یا کفیل شخص.
۲. (فقه، حقوق ) آن که اختیار کسی در دست اوست.
۳. آن که پس از پیامبر بالاترین مقام را دارد.
۴. [قدیمی] دوست.
۵. (تصوف ) بندۀ مقرب درگاه خدا.
* ولی دم: (فقه ) خویشاوند نزدیک مقتول که برای گرفتن انتقام یا دریافت خون بها اقدام کند.
= لکن: خال سرسبز تو خوش دانهٴ عیشی ست ولی / برکنار چمنش وه که چه دامی داری (حافظ: ۸۹۴ ).

معنی کلمه ولی در فرهنگ فارسی

ولیکن، ولیک، کلمه استثنابه معنی مکرواما، دوستدار، یار، مددکار، نگهبان، یاری دهنده
استثنائ رارساند اماولیکن : خال سر سبز تو خوش دان. عیشی است ولی بر کنار چمنش وه که چه دامی داری . ( حافظ )
ولییات و آن مونث اولی است

معنی کلمه ولی در فرهنگ اسم ها

اسم: ولی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vali) (فارسی: ولي) (انگلیسی: vali)
معنی: دوست، یار، سرپرست، از نام های پروردگار، پدر یا مادر یا کفیل خرج کودک، ( در فقه، در حقوق ) آن که بر طبق قانون اختیار تصمیم گیری در مورد دیگری دارد، ( در ادیان ) دارنده ی بالاترین مقام در دین پس از پیامبر اسلام ( ص )، ( در تصوف ) آن که در سلوک به نهایت رسیده است، عارف و اصل، ( اَعلام ) از القاب حضرت علی ( ع )، ( در ادیان ) دارنده ی بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر ( ص )، پدر، مادر یا کفیل، دوست و یار نیکان، بالاترین مقام در دین اسلام پس از پیامبر ( ص )، لقب علی ( ع )، از نامهای خداوند

معنی کلمه ولی در دانشنامه عمومی

ولی (خدمتکار). یک وَلِی ( به انگلیسی: Valet ) یا وارلِت ( به انگلیسی: Varlet ) مردی خدمتکار است که برای این که همراه شخصی استخدام کنندهٔ خود باشد، استخدام شده است. در قرون وسطی و رژیم پیشین ( هرچند که منابع نشان می دهند این نوع خدمتکاری تا سدهٔ بیستم هم دیده شده است ) ، ولی دو شامبرا نقشی برای درباریان جوان و متخصصان مانند هنرمندان در یک دربار سلطنتی بود، اما اصطلاح «وَلِی» به خودی خود، اغلب به معنای خدمتکاری معمولی بود که مسئول لباس ها، متعلقات شخصی و همچنین پیگیری قرارهای جزئی کارفرمایش بود. در ایالات متحدهٔ آمریکا، این اصطلاح اغلب برای یک خدمتکار پارکینگ استفاده می شود و این نقش اغلب با باتلر اشتباه گرفته می شود.

معنی کلمه ولی در دانشنامه آزاد فارسی

وَلی
(در لغت به معنی سرپرست و دوست) اصطلاحی است عرفانی با یک کاربرد مشهور و سه کاربرد غیرمشهور. کاربرد مشهور این کلمه، به صورت وصفی، دربارۀ سالکانی به کار می رود که از افقِ عالم مادّه گذر کرده و لذا به مقام تصرّف در آن رسیده باشند. استعمالِ شایعِ کلمۀ ولی و اولیا ناظر به همین معنی است. نیز این کلمه به معنیِ کسی که طاعات او متوالی است و هیچ معصیتی در میانۀ این طاعات واقع نمی شود؛ یا کسی که خداوند او را برای خود خالص گردانیده و خود سرپرستی او را به عهده گرفته است؛ یا کسی که خداوند او را از نظر رتبت در کنار خود نهاده و حجاب ها را از قلب او برطرف گردانیده به کار می رود. مرتبۀ هر ولی با ولی دیگر متفاوت است. از جهت اطلاق واژۀ ولی میان صوفیان شیعی و سنی مذهب اختلاف وجود دارد، اگرچه همۀ آن ها علی بن ابی طالب (ع) را سرسلسلۀ همۀ عارفان و مکتب های عرفانی می دانند. از نظر عارفان شیعه، کامل ترین مرتبه ای که نصیب ولی ای از اولیاء شده است، مرتبۀ ولی مطلق، پیامبر اکرم (ص) و وارثان دوازده گانۀ بالاستحقاق اوست. نیز پس از اینان، کامل ترین اولیاء، اولیای امت محمدی (ص) و از آن پس، اولیای دیگر امم هستند.

معنی کلمه ولی در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَلِیُّ: صاحب اختیار- سرپرست- دوست اداره کننده امور (کلمه ولی از ماده ولایت است ، و ولایت در اصل به معنای مالکیت تدبیر امر است ، مثلا ولی صغیر یا مجنون یا سفیه ، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان باشد ، که خود آنان مالک اموال خویشند ، ولی تدبیر امر اموا...
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
ریشه کلمه:
ولی (۲۳۱ بار)
«ولیّ» (سرپرست و حافظ) از مادّه «وَلاء» و «واق» (نگهدارنده) گر چه از نظر معنا شبیه اند ولی این تفاوت را دارند که یکی جنبه اثباتی را بیان می کند و دیگری جنبه نفی را، یکی به معنای نصرت و یاری است و دیگری به معنای دفاع و نگهداری.
در مورد فرق میان «ولیّ» و «نصیر» بعضی گفته اند:«ولیّ» کسی است که بدون درخواست به انسان کمک کند،اما «نصیر» مفهومی اعم دارد. این احتمال نیز وجود دارد که «ولیّ» اشاره به سرپرستی است که به حکم ولایت و بدون درخواست، حمایت وکمک می کند، و «نصیر» فریادرسی است که بعد از تقاضای کمک به یاری انسان می شتابد.

معنی کلمه ولی در ویکی واژه

استثناء را رساند: اما، ولیکن. ولی ممکن است تصحیف شده ولِه باشد و در زبان معیار باستان به معنی دهنده است؛ آنکه عادت به دادن دارد مانند دست و دل باز؛ مترادف عله یعنی دستیار، کمک حال و این واژه اخیر مترادف با علی است.
پدر، دوست، یار. نگهبان.
کسی که عهده‌دار انجام کارهای کس دیگر باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه ولی

آزاد گشتم از گره زلف او، ولی بگشاد حلقه ای و شدم حلقه گوش باز
پیش زاهد می حرام آمد ولی نزد عاشق ترک می باشد حرام
یک دمی مرده شو از جمله فضولی‌ها ببین هر نفس جان بخشیی هر دم مسیح آساییی
نه خالق است ولی حاکم است بر همه خلق بود تمامی مخلوق، تحت فرمانش
ولی گر نیست دانائی مسلم تکلم آفت ایمان و جانست
گفت مولینا که ای استاد فرد روزه را کی می توان افطار کرد
مگر هم پویهٔ این مه جبین شد که برق از خود بکام اولین شد
بفرخ گفت بد کردم بسی من ولی با خویشتن، نه با کسی من