جملاتی از کاربرد کلمه ولوع
باد معلومش که من خادم به شعر بلفرج تا بدیدستم ولوعی داشتستم بس تمام
همیشه عادت او را به نیکوییست ولوع چنانکه همت اورا به برتری آهنگ
بولوع گلاب در قلزم از طهارت تهی نگردد آب
ولوع تو به سخا ممکنست و نزدیکست که از عیار زر و سیم بفکند حملان
ولوع او به سخا و نشاط او به سخن بساط او زضیا و غذای او زظلام
ز بهر نصرت عدلش همیشه حرص و ولوع به فصل مالش ظلمش همه قعود و قیام
مرا چو خویش شماری مگر ز غایت لطف که مینخواهیم از بهرکسب مال ولوع
رای تو را به کسب معالی همه ولوع طبع تو را به تربیت دین همه شعف
چون ولوع جهان به شعر تو دید عقل او گرد طبع جولان کرد
از ولوع خویش بر مدح تو ناگه گفتمی پایگاه کعبه را کسوت کجا افزون کند