معنی کلمه وله در لغت نامه دهخدا
چون شدی من کان از وله
حق تو را باشد که کان اﷲ له.مولوی.گر جهان پر شد ز تاب نور و مه
کی کساد آید برِصاحب وله ؟مولوی.
وله. [ وَ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) قهر. || خشم. ( برهان ). خشم و غضب. ( غیاث اللغات ). || خشمگین. ( آنندراج ). || ناز. ( برهان ) ( انجمن آرا ). || عاشق زار. ( برهان ).
وله. [ وِل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در تداول مردم قزوین ، جنبش و حرکت بسیار جنبندگان خرد در فضای کم ، چنانکه خاکشی یا ماهی در آب ، و همیشه با فعل زدن به کار رود.
وله. [ ] ( اِخ ) دهی است جزو دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران واقع در 500 گزی راه شوسه کرج به چالوس دارای 450 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.