ولایات

معنی کلمه ولایات در لغت نامه دهخدا

ولایات. [ وَ / وِ ] ( ع اِ ) ج ِ ولایة ( ولایت ). ( اقرب الموارد ). رجوع به ولایة و ولایت شود.
- ولایات ثلاث ؛ ملایر و نهاوند و تویسرکان. ( جغرافیای غرب کیهان ).

معنی کلمه ولایات در فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ولایت .

معنی کلمه ولایات در فرهنگ عمید

= ولایت

معنی کلمه ولایات در فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع ولایت .

معنی کلمه ولایات در ویکی واژه

جِ ولایت.

جملاتی از کاربرد کلمه ولایات

در نظام حکومتی ایالتی آن دوران که به نظام «ممالک محروسة» ایران معروف بود، فرمان‌داری و حکومت بر ولایات ایران، چه این ولایات به صورت خودمختار و تحت فرمان حاکمان محلی اداره می‌شدند چه حکومت مرکزی، فرماندار آن را تعیین می‌کرد که حق مالکیت و حاکمیت مستقلی برای فرمانداران محسوب نمی‌شد. چنان‌که پیش از فرمانداری عرب‌های قاسمی در بندرلنگه، شماری از فرمانداران ایرانی آنجا را اداره می‌کردند و پس از عزل قاسمیان در ۱۲۶۶، تعدادی از فرمانداران ایرانی اداره امور بندرلنگه و توابع آن را بر عهده گرفتند.
مشرب غیب به دیوان ضمیرت امروز از ولایات عدم نسخه فردا آورد
تخار یکی از ولایات تاریخی بوده و قدمت آن به زمان اسکندر مقدونی برمی‌گردد.
ساعتی سر به زانوی تفکر نه، و به اطراف ولایات نظری کن و دور و نزدیک را سیری نما و ببین: کسانی که در عهد تو هستند چقدر کسانی هستند صاحب ثروت و جاه و حشمت و حال آنکه پدر ایشان از برای ایشان ذخیره ای نگذاشت و چه اشخاص یافت می شوند که به فقر و فاقه مبتلایند و حال آنکه اموال بسیار از پدر ایشان مانده بود بسی پدران، خانه از برای فرزندان در شهری ساختند و اولاد ایشان در ولایتی دیگر در خرابه مردند و بسا ده و مزرعه در کشوری از برای ایشان به جهت قرص نانی در کشوری دیگر جان دادند تو را از حوادث روزگار چه خبر، و از گردش افلاک چه اطلاع، چه می دانی که تا چند روز دیگر عالم چه وضع خواهد بود؟ و اگر از برای خود جمع مال می کنی، تو اول قدر عمر خود را معین کن و به اندازه آن جمع کن تو چه می دانی که نام تو در سال دیگر در دفتر مردگان ثبت خواهد بود یا در صحیفه زندگان؟ و چون قوت سال خود را داری کفایت کن و حساب خود را زیاده مکن علاوه بر اینها آنکه تأملی کن و ببین وقتی هست که سیر شوی و دیگر در صدد جمع مال نباشی؟ و هر چه اندوزی باز در فکر زیادتر می سوزی پس به یک مرتبه قانع شو و از همه زحمتها فارغ شو
عمر تو مقامات نوح دیده جاه تو ولایات جم گرفته
اما کذب در اخلاق و مقامات دین، آن است که ادعای صفاتی چند کند، چون: خوف از خدا و رجا و صبر و شکر و تسلیم و رضا و معرفت و زهد و امثال اینها، و اسم آنها را بر خود ببندد و از حقیقت و آثار آنها بی خبر باشد و در او از لوازم آنها اثری نباشد و چنین شخصی نیز کاذب است مثلا ملاحظه می کنیم که چنانچه کسی از پادشاهی قهار، یا امیری صاحب اقتدار به جهت خیانتی که از او سر زده یا تقصیری که مرتکب شده خائف شود چهره او زرد، و نفس او سرد، و خواب و خوراک بر او دشوار، و عیش و تنعم براو ناگوار، خاطر او پریشان، و اعضا و جوارح او مضطرب و لرزان می شود بلکه بسا باشد که ترک اهل دنیا و عیال و مال و منال خود می کند و در ولایات غربت به تنهائی و مشقت می سازد و این همه از خوف و بیم آن کسی است که از او ترسیده و این خوف، خوف صادق، و صاحب آن خائف است.
برون کن از ولایات دل خود کبر و نخوت را که با نخوت ملک را همچو دیوی در میان بینی
بعد ازین قسمت ولایاتست داند آن کس که در مقاماتست
پرسید عزیزی که علی ز اهل کجایی گفتم به ولایات علی کز همدانم