ولانه

ولانه

معنی کلمه ولانه در لغت نامه دهخدا

ولانه. [ وَ / وِ ن َ / ن َ ] ( اِ )جراحت و ریش. ( آنندراج ) ( برهان ) ( انجمن آرا ). جراحت.ریش. زخم. مخفف والانه. ( حاشیه برهان قاطع معین ).

معنی کلمه ولانه در فرهنگ معین

(وِ یا وَ نِ ) (اِ. ) والانه ، ریش ، جراحت .

معنی کلمه ولانه در فرهنگ عمید

= والانه

معنی کلمه ولانه در فرهنگ فارسی

(اسم ) جراحت ریش زخم .

معنی کلمه ولانه در دانشنامه عمومی

ولانه ( به انگلیسی: Walana ) یک روستا در پاکستان است که در پنجاب واقع شده است. ولانه ۵۱۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

معنی کلمه ولانه در ویکی واژه

والانه ؛ ریش، جراحت.

جملاتی از کاربرد کلمه ولانه

اصلی‌ترین فعالیت بوم گردشگری بر پایهٔ طبیعت زنده می‌باشد که بنا به تعریف سفری است مسئولانه به مناطقی طبیعی که حافظ محیط زیست بوده و باعث بهبود کیفیت زندگی مردم محلی گردد.
دهه ابتدایی فرمانروایی، با بی ملاحظگی نسبت به امور دولت، زندگی غیر مسئولانه ای را در پیش گرفت تا این که در سال ۱۴۶۸ میلادی با سفر به همراه تنی چند از اشراف‌زادگان به اورشلیم و اقامت بین ماه‌های مه تا نوامبر به عنوان شوالیه به عضویت فرقه مزار مقدس درآمد و سوگند خورد هیچگاه ریش خود نتراشد. سپس به ایتالیا رفت و از محضر برخی عالمان بهره برد.
یا به نوبت گه سکوت و گه کلام احولانه طبل می‌زن والسلام
از خراش سینه مشق مدعا معلوم نیست صفحه بیکار است مجهولانه مسطر می‌زنیم
ز خردان نه نیکوست لاف بلاغت مکن بوالفضولانه ذکر فضایل
گفت مانا این امام ما ز درد بوالفضولانه مناجاتی بکرد
حواری تعجّب کنان از شگفت فضولانه پرسید و پاسخ گرفت
متن همهٔ ترانه‌ها توسط مریلین منسون، و در «سرود غیرمسئولانه نفرت» به همراه توئیگی رامیرز نوشته شده‌است.
و اگر این مرد باین هنر نبودی، کی زهره داشتی متنّبی که ویرا چنین سخن گفتی، که بزرگان طنز فرانستانند و بر آن گردن زنند. و تا جهان است پادشاهان کار- های بزرگ کنند و شعرا بگویند. و عزّت این خاندان بزرگ سلطان محمود را، رضی اللّه عنه، نگاه باید کرد که عنصری در مدح وی چه گفته است، چنانکه چند قصیده غرّاء [وی‌] درین تاریخ بیاورده‌ام. و دلیل روشن و ظاهر است که ازین پادشاه بزرگ سلطان ابراهیم آثار محمودی خواهند دید تا سواران نظم و نثر در میدان بلاغت درآیند و جولانهای غریب نمایند، چنانکه پیشینگان‌ را دست در خاک مالند، و اللّه عزّ ذکره بفضله و قدرته ییسّر ذلک و یسهّله فانّه القادر علیه و ما ذلک علی اللّه بعزیز .
ناصحا فکر من اندر عشق او جان دادن است کی مرا فکر غم زولانه و زندان بود
این صبح که جولانها بر چرخ برین هستش دامن شکن همت ‌گردد دو سه چین هستش