وقور

معنی کلمه وقور در لغت نامه دهخدا

وقور. [ وَ ] ( ع ص ) آهسته. || بردبار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باوقار.( اقرب الموارد ). مذکر و مؤنث در وی یکسان است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) در خانه بنشستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رجوع به وقورة شود.
وقور. [ وُ ]( ع اِ ) ج ِ وقر. ( اقرب الموارد ). رجوع به وقر شود.

معنی کلمه وقور در فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص . ) آهسته و بردبار.

معنی کلمه وقور در فرهنگ عمید

باوقار، بردبار.

معنی کلمه وقور در ویکی واژه

آهسته و بردبار.

جملاتی از کاربرد کلمه وقور

این روستا در دهستان چوقور قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۴۸۰ نفر (۱۱۲خانوار) بوده‌است.
تویدا دوقور هر بیر آغیز مین گولوم هی توگولوم، هی توگولوم، هی تولوم
سبک دماغ بتازم گهی چو باد عجول شکسته پای بمانم، گهی چو خاک وقور
یکسر موی وی ار برز بر کوه نهند بس وقوراست بگردون رود از کوه فغان