وقر

معنی کلمه وقر در لغت نامه دهخدا

وقر. [ وَ ] ( ع مص ) گران گردیدن گوش. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گران کردن گوش را. ( منتهی الارب )( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ). سنگین گردیدن. || شکافتن ساق وکفتن آن شبیه خجکهای چشم و چاههای سنگ و شکافتن آن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکافتن استخوان. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ). || با وقار و سنگینی نشستن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). باوقار بودن. || ( اِمص ) گرانی گوش ، یا رفتگی شنوایی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). || وقار. سنگینی. گرانی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- وقر نهادن ؛ وقع نهادن. معتبر داشتن. ( آنندراج ) :
در سلک نظام سخن و جودت انشاء
وقری ننهدبیهده مختصران را.میرزا فصیح ( از آنندراج ).|| مجازاً، حلم و تمکین. ( آنندراج ). || ( اِ ) کینه : فی صدره وقر؛ ای وغر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
وقر. [ وَ ق َ ] ( ع مص ) وقورة. نشستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
وقر. [ وِ ] ( ع اِ ) بار گران ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ، اوقار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بار خر و استر، چنانکه وسق بار شتر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خروار. ( مهذب الاسماء ). خربار. باری که آن را خر و استر تواندبرداشت ، و مقدار آن چهل صاع باشد. ( غیاث اللغات ).
وقر. [ وَ ق ُ ] ( ع ص ) ( رجل... ) مرد بردبار و آهسته کار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وقر در فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - سنگینی ، گرانی . ۲ - وقار.

معنی کلمه وقر در فرهنگ عمید

۱. سنگینی.
۲. [مجاز] سنگین و باوقار بودن.
۳. [مجاز] بردباری.
۴. (پزشکی ) [قدیمی] سنگینی گوش و کری.

معنی کلمه وقر در فرهنگ فارسی

سنگین وباوقاربودن، بردباری، سنگینی گوش وکری
۱-(مصدر ) سنگین گردیدن گران گشتن . ۲- باوقاربودن . ۳- سنگینی گرانی . ۴- وقار.
مرد بردبار و آهسته کار

معنی کلمه وقر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَقْرٌ: سنگینی گوش (کلمه وقر به معنای بار سنگین است ، و در عبارت َکَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً "(:گویا در دو گوشش وقر است) این است که گویا چیزی به گوشهایش بسته که از شنیدن جلوگیری میکند . بعضی هم گفتهاند : اصلا این کلمه کنایه از کری است )
معنی وِقْراً: بارسنگین (کلمه وِقر به معنای سنگینی بار در پشت و یا شکم است)
ریشه کلمه:
وقر (۹ بار)
«وَقْر» (بر وزن جبر) به معنای سنگینی است که در گوش پدید می آید، و «وِقْر» (بر وزن فکر) به معنای بار سنگین است، و نیز به معنای سنگینی گوش آمده است.
(بروزن فلس) ثقل سامعه. . آنانکه ایمان نمی‏آورند در گوشهایشان سنگینی هست - گوش بدهکار ندارند- قرآن برآنهاسبب کوری دل است. «وَلایَزیدُ الظّالِمینَ اِلّاخَسار» مراد از وقر ثقل معنوی است. وقِر (بروزن جسر) بار سنگین. یا مطلق بار، در صحاح مطلق بار گفته و در قاموس هر دو را آورده البته به تردید. . مراد از حاملات ابرهاست و وقر بار سنگین آنهاست. جوهری گوید: وقر اغلب در باره استر و الاغ و وسق در باره شتر بکار می‏رود. وقار: عظمت. اسم است از توقیر به معنی تعظیم و آن در اصل به معنی ثبوت است (مجمع) . «وَقاراً» مفعول «تَرْجُونَ» است عدم رجاء در جای نفی است یعنی: چه شده بخدا عظمت قائل نیستید عظمتی که به بندگی او وا دارد- حال آنکه شما را طور طور آفریده است از خاک، از نطفه، از علقه، از مضغه آیا این طور آفریدن دلیل عظمت نیست که او را عبادت کنید؟ * . تا به خدا و رسولش ایمان بیاورید و او را یاری و تعظیم و تسبیح کنید.

معنی کلمه وقر در ویکی واژه

سنگینی، گرانی.
وقار.

جملاتی از کاربرد کلمه وقر

ز وقر حزم آن باشد به ‌گیتی خاک را رامش ز سیر عزم این آمد به دوران چرخ را دوران
که منچون شدم عاشق روی یار زمن رفت آرام و صبر وقرار
قوله تعالی: إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ سعادت بندگان در عنایت است و آنجا که عنایت است پیروزی را چه نهایت است. کار جذبه الهی دارد مغناطیس عزت و کشش عنایت. هر کجا کششی بود آنجا کوششی بود. هر کجا صدقی بود آنجا تصدیقی بود. و هر کجا تصدیق بود آنجا دلی بود و آنجا که دل بود فتحی بود و آنجا که فتح بود سعادت بود. خنک آن بنده که اهل این قصه بود. آنک ابو بکر بر خوان قصه وی تا عجایب بینی در نگر در بدایت و نهایت کار وی تا عز صحبت بشناسی و حقیقت ولایت بدانی بیست ساله بود که بخواب نمودند او را که ماه از آسمان جدا شدی و بر بام کعبه سه پاره گشتید یک پاره از آن در کنار ابو بکر افتادی. ابو بکر این خواب نهان همیذاشت از جهودان مکه و غیر ایشان تا آن گه که بشام میرفت بتجارت. گفتا بر بحیراء راهب رسیدم و آن خواب او را حکایت کردم گفت بشارت باد ترا یا أبا بکر که رسول آخر الزمان را در حیات او وزیر باشی و بعد از وفات وی خلیفه او باشی. ابو بکر چون این سخن بشنید از شادی بگریست از عین رافت و رحمت در دل وی مایده‌ای نهادند. صباء دولت درد دین بسینه وی فرو گشادند مصطفی از ان درد این نشان باز داد که ما فضلکم ابو بکر بکثرة صیام و لا صلاة و لکن بشی‌ء وقر فی صدره.
برده از من غم هجران رخت صبر وقرار زده در وادی دل لشکر عشقت خرگاه
آغبلاغ سفلی یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان ازومدل شمالی بخش مرکزی شهرستان ورزقان واقع شده‌است. این روستا بیش از643خانوار وقریب2450نفر جمعیت دارد.
طمع به نان کسانم نبدکه شمس و قمر به خوان همت من بر، دوقرصهٔ نان بود
نزد او وقری نباشد رزم را با روز بزم پیش از فرقی ندارد آشکارا یا نهان
گر نمی‌خوردیم بر هم وقر ما خفّت نداشت کرد بیرون ناله را از خانهٔ زنجیر جنگ
در بساط بی سرو پایان مجو صبر وقرار تشنه سیرست گوهرهای غلطان بیشتر
گرد رویتخط سیاه گرفت یا خسوف است وقرص ماه گرفت
که صاحب دوقرنش بدان بود نام که بر مشرق و مغرب آوردگام