وقتی

معنی کلمه وقتی در لغت نامه دهخدا

وقتی. [ وَ ] ( ق ) هنگامی. زمانی. ( ناظم الاطباء ) : اگر شمارا وقتی به طرف هند عزیمت و حرکتی اتفاق افتد... ( سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 11 از فرهنگ فارسی معین ).
- وقتی که ؛ هنگامی که.
- تا وقتی که ؛ تا زمانی که. مادام که. ( ناظم الاطباء ).
وقتی. [ وَ تی ی ] ( ع ص نسبی )منسوب به وقت. در برابر عددی : عادت وقتی ( وقتیه ).

معنی کلمه وقتی در فرهنگ معین

(وَ ) [ ع - فا. ] (ق . ) هنگامی ، زمانی .

معنی کلمه وقتی در فرهنگ فارسی

هنگامی زمانی : .....اگر شمارا وقتی بطرف هند عزیمت و حرکتی اتفاق افتد. یا وقتی که . هنگامی که .یا تا وقتی که . تا زمانی که .
منسوب به وقت در برابر عددی : عادت وقتی

معنی کلمه وقتی در ویکی واژه

quando
هنگامی، زمانی.

جملاتی از کاربرد کلمه وقتی

مرا وقتی نگاری خرگهی بود که قدّش غیرت سرو سهی بود
چنان که حکایت کنند که یکی از خلفا وقتی بر وی مسأله مشکل شده بود کس فرستاد به شافعی تا حاضر شود. چون کس خلیفه پیش شافعی رسید، او را دید که دستار را می‌پیچید. گفتا: فرمان امیر المؤمنین است که بیایی. شافعی دندان فراز کرد، و موافقت فرمانرا آنچه از آن دستار ناپیچیده مانده بود فرو درید، و بپایان نبرد، که در فرمان خلیفه تأخیر روا نیست. عجبا کارا! در فرمان مخلوق موافقت شرع را چنین ایستاده بودند، باری بنگر تا در همه عمر یک نفس در فرمان خدا و تعظیم وی راست رفته‌ای یا نه؟
اوباما در سخنرانی خود در مورد بحران سوریه در ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۳ گفت: «با این حال، وقتی با تلاش و ریسک اندک بتوانیم جلوی مرگ کودکان را بگیریم و از این طریق فرزندانمان را در درازمدت ایمن تر کنیم. ما باید عمل کنیم… این چیزی است که آمریکا را متفاوت می‌کند. این چیزی است که ما را استثنایی می‌کند.»
وقتی من اندر دیار عراق اندر طلب دنیا و فنای آن ناباکی می‌کردم و اوام بسیار برآمده بود و حشو هر کسی با بایستی روی به من آورده بودند و من اندر رنج حصول هوای ایشان مانده سیدی از سادات وقت به من نامه‌ای نبشت:
بوقتی این بدانی کز لقا تو که باشی همچو مردان در بلا تو
کنون وصال تو می آورد بمن جان را اگر فراق تو وقتی مرا بجان آورد
وقتی به ژاژ خایی شاگرد بنده بود و اکنون بعلم من به از استاد می خورد
هر آن سری که در سر داری با دوست در میان منه چه دانی که وقتی دشمن گردد و هر گزندی که توانی، به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست شود.
تو را گر بوده وقتی هم نشینی نگاری گلعذاری مه جبینی
و یکی دیگر «نفس» است که آن را روح و جان و عقل و دل نیز گویند، و آن جوهری است «مجرد» از عالم ملکوت، و گوهری است بس عزیز از جنس فرشتگان و «عقول قدسیه»، و دری است بس گرانمایه از سنخ مجردات، که خدای تعالی به جهت مصالحی چند که شمه ای از آن مذکور خواهد شد به قدرت کامله خود ربطی میان آن و این بدن ظاهری قرار داده و او را مقید به قید علاقه این بدن و محبوس در زندان تن نموده، تا وقتی معین و اجلی موعود، که قطع علاقه نفس از بدن می شود رجوع به عالم خود می کند.
گر او را خوهی ترک عالم بگوی تو سلطان وقتی گدایی مکن