وقب

معنی کلمه وقب در لغت نامه دهخدا

وقب. [ وَ ] ( ع اِ ) مغاکی در سنگ که آب گرد آید در وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مغاکی در کوه به اندازه یک قامت که آب در وی گرد آید. ( ناظم الاطباء ). || چاه مانندی در زمین سخت به اندازه یک قامت یا دو قامت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || قماش و رخت خانه. ( ناظم الاطباء ). || هر مغاک اندام همچو مغاک چشم و شانه جای. || مغاکچه بالای چشم اسب. || سوراخ چاه که محور در وی درکنند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) گول. || فرومایه و ناکس. ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) فرودآمدن تاریکی بر مردم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درآمدن تاریکی شب. ( المصادر زوزنی ). || در وقت داخل شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ایستادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || درآمدن و متوجه شدن. || فرودشدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || خسوف. گرفتن ماه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). منه قوله تعالی : و من شر غاسق اذا وقب . ( منتهی الارب ) ( آنندراج از غزالی ).

معنی کلمه وقب در فرهنگ فارسی

مغاکی در سنگ که آب گرد آید در وی چاه مانندی در زمین سخت باندازه یک قامت یا دو قامت

معنی کلمه وقب در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَقَبَ: داخل شد
ریشه کلمه:
وقب (۱ بار)
«وَقَب» (بر وزن شفق) از مادّه «وَقْب» (بر وزن نقب) به معنای حفره و گودال است، سپس فعل آن به معنای ورود در گودال به کار رفته، گویی موجودات شرور و زیان آور از تاریکی شب استفاده کرده، و با ایجاد حفره های زیانبار، برای تحقق بخشیدن به مقاصد پلید خود، اقدام می کنند، یا این که این تعبیر اشاره به «نفوذ کردن» است.
وقوب به معنی دخول است. وقب (بروزن فلس) و وقبه گودالی است در سنگ که در آن آب جمع می‏شود طبرسی فرموده علت این تسمیه آن است که در وقب داخل شوند. در نهج البلاغه خطبه 48 فرموده: «اَلْحَمْدُلِلّهِ کُلَّما وَقَبَ لَیْلٌ وَ غَسَقَ» ستایش خدا را هر وقت که شبی آید و ظلمتش شدید گردد. . از شر آنچه آفریده و از شر غاسق آنگاه که داخل شود رجوع کنید به «غسق - فلق» این لفظ فقط یکبار در کلام الله مجید بکار رفته است.

معنی کلمه وقب در ویکی واژه

هر فرورفتگی اندام چون گودی چشم.

جملاتی از کاربرد کلمه وقب

بادیه بر پشت زنده پیلان بگذار رایت بر کوه بوقبیس فرو زن
پنجرهٔ عنکبوت نیست جنان استوار کز احد و بوقبیس باید غضبان او
خهی ز جود تو یک قطره دجله و جیحون زهی ز حلم تو یک ذره بوقبیس وحری
اسلام در مدت کوتاهی پس از هجرت محمد از شبه‌جزیره عربستان به منطقه هورن وارد شد. زیله، در مجاور دو محراب مسجد ذوقبلتین است، و ساخت آن به قرن ۷ بازمی‌گردد که قدیمی‌ترین مسجد در شهرستان است. در اواخر قرن ۹، الیعقوبی نوشت که مسلمانان در حاشیه شمال سومالی زندگی می‌کنند. وی همچنین اشاره کرد که پادشاه آدال پایتخت خود را در این شهر قرار داده‌است، این حاکی از آن است که قدمت سلطنت عدل (با مقر آن زیله) حداقل به قرن ۹ یا ۱۰ برمی گردد. به گفته آی ام لوئیس، این حکومت توسط سلسله‌های محلی اداره می‌شد و همچنین بر سلطان نشین موگادیشو با تثبیت مشابه در منطقه بنادیر در جنوب حکومت می‌کردند. تاریخچه آدال از این دوره تأسیس به بعد با جنگهای پی در پی با حبشه شهر همسایه مشخص می‌شود.
بیش و کم را در دیار همّتت میزان یکی است کس نمی‌داند درو این بوقبیس است آن عدس
بهر ثبات ملک چنین کعبهٔ جلال از بوقبیس حلم خود ارکان تازه کرد
می بباید احمدی در بوقبیس تا پدید آرد اویسی در قرن
ایوانش را کز کعبه بیش، احسانش زمزم رانده پیش از بوقبیس حلم خویش ارکان نو پرداخته
امامزاده بابا احمد وقبرستان پیرامون مربوط به دوره صفوی است و در لالی، تنگه بابا احمد واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۱ دی ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۴۶۸۲ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
شاه را بین کعبه‌ای بر بوقبیس چون کمیتش زیر ران آمد به رزم
پس چون مرد بلندهمت بود بدین مزخرفات فانی مغرور نشود و نظر بر درجات آخرت و مقامات عالی نهد وجاه و مال دنیاوری را وسیلت قربت وقبول حق سازد.
آخر نه این ز تخمهٔ شاهی‌که بوقبیس گردد ز زخم‌ گرزش چون تخم پر پهن