وقایه

معنی کلمه وقایه در فرهنگ معین

(و ِ یَ ) [ ع . وقایة ] ۱ - (مص م . ) نگاهداری کردن . حفظ کسی از بدی و آفت . ۲ - (اِ. ) روسری ، سربند زنان .

معنی کلمه وقایه در فرهنگ فارسی

۱- (اسم ) محافظت نگهبانی . ۲- (اسم ) قسمی چادرابریشمی یاپنبه یی که زنهای محترم مشرق زمین برروی سرمی انداختند و صورت و پایین تر از زانوهارا نمی پوشانیدند : (( ابراز طرف کوه بر آمد دو سه پایه از شرم بر خسار فرو هشته وقایه . ) ) (منوچهری )
نگاهداشتن نگهداشتن

معنی کلمه وقایه در ویکی واژه

وقایة
نگاهداری کردن. حفظ کسی از بدی و آفت.
روسری، سربند زنان.

جملاتی از کاربرد کلمه وقایه

کرده اسلام را وقایه کفر شد ز سعیش بلند پایه کفر
مباد رنج جداییت شرع و ایمان را که تو وقایهٔ شرعی و پشت ایمانی
بدان نمود قد این قبه بسته دود کبود که باو وقایه شود گرد دودمان خجند
متقی نفس خویش را چو شناخت در شرورش وقایه حق ساخت
ابر از طرف کوه برآمد دو سه پایه ازشرم به رخساره فروهشته وقایه
خسرو علاء دولت و دین، اتسز، آن‌که هست شمشیر او وقایهٔ دین پیمبری
چو شب وقایه برانداخت، از رخ گردون نهاد کام، عروس افق ز حجله برون
کنون وقایه شب را بنور خود زربفت چو برگشاید خورشید دیده ی اعشی
حصار را ز پس پشت خود وقایه‌کنیم ز پیش باره برانیم باره بر دشمن
بخت برنا وقایهٔ عمر است چشم بینا طلایهٔ رخسار