وفادار

وفادار

معنی کلمه وفادار در لغت نامه دهخدا

وفادار. [ وَ ] ( نف مرکب ) وفادارنده. کسی که در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم ، صادق و صمیمی باشد.باوفا. پابرجا و استوار در نگاهداشت پیمان و وفا.
وفادار. [وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه وفادار در فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) کسی که در دوستی ، زناشویی یا خدمت به مردم صادق باشد.

معنی کلمه وفادار در فرهنگ عمید

باوفا، کسی که در دوستی پایداری کند.

معنی کلمه وفادار در فرهنگ فارسی

(صفت ) کسی که دردوستی زناشویی یا خدمت بمردم صادق و صمیمی باشد.

معنی کلمه وفادار در فرهنگ اسم ها

اسم: وفادار (پسر) (فارسی، عربی) (تلفظ: vafā dār) (فارسی: وَفادار) (انگلیسی: vafa dar)
معنی: با وفا، آن که یا آنچه به تعهد، دوستی و عشق پای بند باشد

معنی کلمه وفادار در دانشنامه عمومی

وفادار (ترانه کریس براون). «وفادار» تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا کریس براون و لیل وین و تایگا است که در ۱۹ دسامبر ۲۰۱۳  ( ۲۰۱۳ - 12 - ۱۹ ) منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم ایکس قرار داشت.

معنی کلمه وفادار در ویکی واژه

fedele
کسی که در دوستی، زناشویی یا خدمت به مردم صادق باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه وفادار

شاه عباس در پی اصلاحات نظامی خود مقام تازه صدرلشکر را ایجاد کرد. الله وردی خان که شایستگی و کاردانی خود را در دفع و رفع آشوبگران و وفاداری به شاه ثابت کرده بود در سال ۱۰۰۶، نخستین فردی بود که بدین مقام رسید. با انتصاب وی به مقام سپه سالاری ایران، نیروی او به اوج خود رسید. وی نخستین نمایندهٔ اشرافیت جدید غلامان در ایران شد.
چه بدتر زانکه دو یار وفادار به هم باشد سال و ماه بسیار
این همه جور و جفا از پی آن دید کمال که ز خوبان طمع مهر و وفاداری کرد
آنشوخ که خون مهربان یاران ریخت وز تیغ جفا خون وفاداران ریخت
منه دل بر جهان کاین یار ناکس وفاداری نخواهد کرد با کس
فیلم برداشتی غیروفادارانه از محاکمه لئوپولد و لوب به جرم قتل یک کودک (به نیت انجام قتلی حساب شده) است.
این زبان اولین بار تحت عنوان اسمالتاک-۸۰ عرضه شد و پس از آن به صورت گسترده به کار برده شد. زبان‌هایی مشابه اسمالتاک همچنان در حال توسعه هستند و کاربران وفادار بخود را دارند. نسخه انسی اسمالتاک در سال ۱۹۹۸ معرفی شد و این نسخهٔ استاندارد از اسمالتک را نشان می‌دهد.
غرض چون شد ز گرما حالتم زار به ابراهیم گفتم کای وفادار
بسته ای عهد وفاداری و می آری به جا کو وفاداری که باشد بر سر پیمان چنین؟
زانسان که بیاراست کنون میر قلاطی آن میر خردمند نکوخواه وفادار
هیچ به از یار وفادار نیست آنکه وفا نیست در او یار نیست
از وفاداری و امینی او شاد بودم به همنشینی او
یارم از لعل شکرخند اگر شیرینست در وفاداریش آشفته تو هم گو نکنی