وعل

معنی کلمه وعل در لغت نامه دهخدا

وعل. [ وَ ] ( ع مص ) بر بلندی برآمدن. (
منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
وعل. [وَ ] ( ع اِ ) وَعِل. وُعُل. بز کوهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). ج ، اوعال ، وعول ، وُعُل ، موعلة، وَعِلَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مهتر و شریف و توانا. || پناه جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || چاره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ): ما لک عنه وعل ؛ یعنی نیست تو را چاره ای از وی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || هم علینا وعل واحد؛ ایشان بر ما مجتمعاند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
وعل. [ وَ ] ( ع اِ ) نام ماه شوال. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). نزد قدما نام ماه شوال ، و جمع آن اوعال و وعلان است. ( اقرب الموارد ).
وعل. [ وَ ع ِ ] ( ع اِ ) شعبان. ( منتهی الارب ). نام ماه شعبان بجاهلیت. ( السامی فی الاسامی ). ج ، اوعال ، وِعلان. ( منتهی الارب ). || ( ص ) شریف و توانا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
وعل. [ وُ ع ُ ] ( ع اِ ) ج ِ وعل ، به معنی بز کوهی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

معنی کلمه وعل در فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) بز کوهی ، ج . اوعال .

معنی کلمه وعل در فرهنگ عمید

بز کوهی.

معنی کلمه وعل در فرهنگ فارسی

(اسم ) بز کوهی جمع : اوعال .
جمع وعل بمعنی بز کوهی

معنی کلمه وعل در ویکی واژه

بز کوهی ؛
اوعال.

جملاتی از کاربرد کلمه وعل

از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت در قول پیغامبر عَلَیْهِ السَّلامُ در حق عیسی عَلَیْهِ السَّلامُ که اگر یقین بیفزودی در هوا برفتی اشارت بحال خویش کرد شب معراج که در لطائف معراج است که گفت براق را دیدم که بماند و من همی شدم.
استاد ابوعلی دقاق گفته است عارف در بحر تحقیق غرق است. خود را به کس نتواند نمود و از خودباکس نتواند گفت و در همه احوال معروف خودش باید شناخت.
از استاد ابوعلی شنیدم گفت گناه کار چون بگرید بخدای تعالی نامه نبشته باشد و اندرین معنی گفته اند:
زینت آل حسین بن علی المرتضی میر میران اطهر بن اشرف بن بوعلی
از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ از قول پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اَسْأَلُکَ التَّوْقَ اِلی لِقائِکَ. گفت شوق صد جزو است، نود و نه پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ و یکی همه مردمانرا، خواست که این یک جزو نیز او را باشد از رشک آنکه مقداری از شوق دیگر کس را بود.
سپس ابوعلی بدین روستا منتسب شد و به سبب نزدیکی به آن، قالی نسب گرفت. کم‌کم این نسب برایش ماندگار شد.
ابوعلی رودباری - قدس سره - گفته است: تنگترین زندانها معاشرت اضداد است.
از استاد ابوعلی شنیدم گفت ذکر منشور ولایت بود، هرکه او را توفیق ذکر دادند ویرا منشور ولایت دادند، و هر که ذکر از وی باز ستدند او را معزول کردند.
ابوعلی حسن بن زهره الحسینی ،پیشوای شیعیان شهر حلب
و از ایشان بود ابوالقاسم ابراهیم بن محمّدالنصر آبادی، پیر خراسان بود اندر وقت خویش صحبت شبلی و ابوعلی رودباری و مرتعش کرده بود و بمکّه مجاور بود اندر سنۀ ستّ و ستّین و ثلثمایه و وفاة او آنجا اندر سنۀ سبع و ستین و ثلثمایه و بحدیث عالم بود و روایتهاء بسیارش بود.
و هم از وی شنیدم یعنی استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ که گفت توکّل صفت مؤمنان باشد و تسلیم صفت اولیا و تفویض صفت موحّدان.
گر به طب از شفا سخن خیزد بوعلی را خموش گردانی