معنی کلمه وعده در لغت نامه دهخدا
وعده. [ وَ دَ / دِ ]( از ع ، اِ ) نوید. ( ناظم الاطباء ). مژده :
شب و روز انتظار یار میداشت
امید وعده دیدار میداشت.نظامی.وعده وصل چون شود نزدیک
آتش قرب تیزتر گردد.( ؟ ). || عهد. پیمان. ( ناظم الاطباء ). وعده در اصل وعد است ولی آن را شعرا نیز در اشعار خود به کار برده اند. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز ). || قول و قرار. قول و تعهد و قرارداد. ( ناظم الاطباء ). صاحب آنندراج گوید: چرب ، خشک ، سرد، پوچ ، خام ، کج ، دروغ ، پادرهوا از صفات آن است و شکر از تشبیهات آن ، و با لفظ آمدن ، افتادن ، دیدن ، رسیدن ، رفتن ، کردن ، گرفتن و نهادن مستعمل است. ( آنندراج ) :
گر نکشد چاشنیی هر زمان
در شکروعده تقاضا چه حظ.ظهوری ( از آنندراج ).به عشقم بود چندین وعده چرب
وز آنها جان خشکی در میان است.طالب آملی ( از آنندراج ).قیامت آمد و رفت و نیامد وعده زودش
وفادر یاد آن دیرآشنا هرگز نمیباشد.شیخ العارفین ( از آنندراج ).وعده عاشقی من به بهار افتاده ست.شفیع اثر ( از آنندراج ).- وعده بندی ؛ تعیین تاریخ ادای دین و وام. ( ناظم الاطباء ).
- وعده جای ؛ جای قرارداد و تعهد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به این مدخل شود.
- وعده حق رسیدن ؛ کنایه از زمان حیات به سر آمدن. ( آنندراج ) :
گور و کفنی هست مدار این همه تشویش
ای خواجه اگر وعده حق تو رسیدست.مخلص کاشی ( از آنندراج ).- وعده دروغ ؛ قول نادرست. وعده که قصد وفا در آن نباشد :
چند دهی وعده دروغ همی چند
چند فروشی به من این سر و سروا.اورمزدی ( از لغت فرس ص 7 ).- وعده دیدن ؛ به قول و قرار کسی رسیدن :
یک به یک وعده او را همه دیدیم کلیم
نیست یک وعده که شرمنده صد فردا نیست.کلیم ( از آنندراج ).- وعده رفتن ؛ قرار گذارده شدن :
وعده چنان رفت که فردا پگاه
جنبش خورشید شود سوی ماه.امیرخسرو ( از آنندراج ).- وعده سرپل ؛ مرادف وعده غلام بارگی است. ( آنندراج ). رجوع به وعده غلام بارگی شود.