وطی

معنی کلمه وطی در لغت نامه دهخدا

وطی. [ وَطْی ْ ] ( ع مص ) آرامش با کسی. آرمیدن. جماع کردن. ( غیاث اللغات ) : و الدخول الموجب للمهر هو الوطی قُبُلاً او دبراً. ( شرایع علامه حلی ).
طفل را نبود ز وطی زن خبر
جز که گویی هست آن خوش چون شکر.مولوی.|| پایمال کردن. ( غیاث اللغات ).
وطی ٔ. [ وَ ] ( ع ص ) کوفته و سپرده زیر پا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کوفته و نرم و سپرده زیر پای. ( ناظم الاطباء ). || شی وطی ٔ؛ ای بین الوطاءة. ( منتهی الارب ). چیزی که پاسپردگی آن آشکار باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وطاءة شود.

معنی کلمه وطی در فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . وَطَء ] (ص . ) ۱ - پایمال کردن . ۲ - سوار شدن بر اسب . ۳ - در فارسی به معنای جماع کردن .

معنی کلمه وطی در فرهنگ عمید

جماع کردن.

معنی کلمه وطی در فرهنگ فارسی

وطئ، پایمال کردن، لگدمال کردن، سوارشدن براسب
(صفت ) چیزی که پاسپردی آن آشکارباشد : (( دراین باب رخصت یجوز للشاعر مالایجوز متمسکی قوی است و بهان. ضرورت شعر مستندی وطی .

معنی کلمه وطی در ویکی واژه

وَطَء
پایمال کردن.
سوار شدن بر اسب.
در فارسی به معنای جماع کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه وطی

دلم چون خال دست از کنج آن لب برنمی‌دارد در اول طوطی ما پای‌بست شکّرستان شد
در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم
بر جوش خط سبز، شد آن کنج دهن تنگ این طوطی مست از شکرستان گله دارد
بلبل مدح توام که خامه ی طوطی یافت ز طبع تو بوستان معانی
رقیب تو نه جفا خسته کرد خسرو را چو طوطیم که به چشم مگس نمی آیم
منتظر ایستاده آن طوطی براه تا چه فرماید دگر آن پادشاه
شد چو طوطی ز شکرت جامی مرغ شیرین مقالتی که مپرس
خیالی ماجرای ما و زلفش همان افسانهٔ طوطی و زاغ است
بود بازرگان و او را طوطیی در قفس محبوس زیبا طوطیی
روزی نگر که طوطی جانم سوی لبش بر بوی پسته آمد و بر شکر اوفتاد