وضع + ـش وضعش (جمع وضعشها) [وَضعِش] یه عمل یا فرایند وضعیدن قانون یا شرایط: وضعش قانون نیاوردن گوشی در مدرسه خوب نبود؛ بهتر بود از چند هفته پیش اطلاع رسانی میشد تا دانشآموزان آمادهتر میشدند. دوستان، بنظرتان بهترین وضعش (شکل/فرایند برای وضعیدن) سیاست نگهداری اطلاعات چگونه است؟
جملاتی از کاربرد کلمه وضعش
ظلم چه بود وضع غیر موضعش هین مکن در غیر موضع ضایعش
به بیداری نشاید چشم تمکین داشت از وضعش که سازد صرف شوخی خواب خود چون گوهر غلتان
در اشکرز بنا کرد ز آن آب آسیائی کاوصاف وضعش آمد از حد عقل بیرون
وضع آن اندر آب و گل نبود موضعش غیر جان و دل نبود
دیگر از طعنه نگویند که وضعش نگرید باز از کینه نخندند که بینید اندام
نماز ار مختلف گردید وضعش تفاوت نیست یا فرقی بجمعش
گفت شه نیکوست خیر و موقعش لیک چون خیری کنی در موضعش
به یک موضعش خانقه ساخته به درویش و محتاج پرداخته
ز وضعشان مطلب نیم نقطه همواری که یک قلم به خم و پیچ سرکشی کافند
عدل چه بود وضع اندر موضعش ظلم چه بود وضع در ناموقعش