معنی کلمه وضاح در لغت نامه دهخدا
به روزگار تو شادم اگرچه محرومم
از آن بزرگی طنان و طلعت وضاح.مسعودسعد. || ( اِ ) روز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- عظم وضاح ؛ بازیی است ، و آن چنان باشد که طفلان استخوان سپیدی را شب به طرفی اندازند سپس ِ آن هر یک جداجدا در طلب آن رود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). کودکان آن را مصغر کنند و گویند عُظَیم وضاح. ( از اقرب الموارد ).
- بکرالوضاح ؛ نماز صبح. ( منتهی الارب ).