وصیف

معنی کلمه وصیف در لغت نامه دهخدا

وصیف. [ وَ ] ( ع ص ، اِ ) کودک غیرمراهق. ( اقرب الموارد ). || خدمتگار، غلام باشد یا کنیزک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خدمتگار، خواه پسر باشد یا دختر، غلام باشد یا کنیز. ( ناظم الاطباء ). ج ، وصفاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) : سلیمان پادشاهی بزرگ بود و کس پیش وی سخن نیارستی گفتن ، نه از زنان و نه از مردان و نه از وصیفان و کنیزکان. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).

معنی کلمه وصیف در فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) خدمتکار. ۲ - (ص . ) وصف کننده . ج . وصفاء.

معنی کلمه وصیف در فرهنگ عمید

غلامی که هنوز به سن بلوغ نرسیده، خدمتکار، پسر نابالغ.

معنی کلمه وصیف در فرهنگ فارسی

۱ - (اسم ) خدمتکار ( پسر یا دخترغلام یا کنیز ) . ۲ - (صفت ) صفت کننده چیزی را وصف کننده جمع : وصفائ .

معنی کلمه وصیف در ویکی واژه

خدمتکار.
وصف کننده.
وصفاء.

جملاتی از کاربرد کلمه وصیف

خداوندان، به درگاه تو، چاکر سخندانان، بتوصیف تو الکن
چنان کاسمای او باشد معلا ز توصیف و تنزه نزد دانا
عمریست که دل از پی توصیف جمالت بگشوده بمفتاح سخن نور دلائل
مدتی داود برآن بد سرشت کرد توصیف گلستان بهشت
عیب باشد پیش ارباب ر توصیف خویش بس بود در خودستایی تیغ را جوهر زبان
تو آن آصف نشانی کاوفتاده ز توصیف سلیمانی در اقطار
بتوصیف ذات و صفاتش چه یارا زبان و قلمرا که بودند عارف
سرکن توصیف ما بآخر بس کن تعریف ما تقدم
تا کشم در رشته توصیف توحید تو را لؤلؤ منظوم از آنم در دهان افکنده‌ای
توصیف زلف پرشکنت کردم گردید بزم ما شب یلدا گرم
آشپزی پاکستانی (اردو: پاکستانی پکوان) را می‌توان ترکیبی از سنت‌های آشپزی شبه‌قاره هند، آسیای مرکزی و همچنین عناصر حاضر از میراث مغولی آن توصیف کرد. تنوع آشپزی پاکستانی از تنوع قومیتی و فرهنگی این کشور نشأت می‌گیرد.